responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 280

ايران از تعديات خانمان‌سوز بايندريان به ستوه آمده بودند، معنا و مادتا، امداد و اعانت به شورشيان كرده و هر آنچه مقدور آنها بود، از قوّه به فعل آورده، شيخ‌زاده اسماعيل ميرزا را به عنوان جلالت‌نشان شاهى در دار السلطنه تبريز بر تخت سلطنت پادشاهى جلوس دادند.

هرگاه قبايل اتراك مذكوره، اعتضاد و استظهار به قوّت ماديه و معنويه همديگر ننموده و به خيال تأسيس سلطنتى در ايران نيفتاده بودند، به قول سلطان سليم يك صوفى بچه گمراه و نادان بى‌دست‌وپا و بى‌عشيرت،[1] آيا مى‌توانست در مثل مملكت ايران كه اهالى آن مركّب از ملل و اقوام مختلفه بودند، به اين آسانى سلطنتى تشكيل نمايد؟

[عثمانى‌ها در انديشه استيلاى بر ايران‌]

با اين جمله، اگر در آن زمان سلطان محمد فاتح زنده بود يا در جاى سلطان بايزيد ثانى، سلطان سليم يا سلطان سليمان مى‌بودند، شكى نيست كه طرفداران صفويان نمى‌توانستند اين دولت را تأسيس نمايند؛ زيرا طرحى كه در اين اواخر سلطان محمد فاتح ريخته بود، رود دانوب- طونه- و درياى ونديك را از براى ممالك اروپايى خود حدود قرار دادن، و از افريقا مراكش و الجزائر و تونس و طرابلس و مصر را و از آسيا شامات و حلب و جزيرة العرب و ايران و هندوستان اسلام‌نشين و تركستان و دشت قپچاق و قريم و چركزستان و گرجستان و ارمنستان و كردستان و عراقين را ضبط كردن، و از سر نو تشكيل يك عالم اسلاميت نمودن بود. حتى در اواخر سلطنتش به استحصال اين آمال شروع كرده، در سال (886 ه- 1481 م) با يك اردوى با قوّت منظم به عزم استيلاى ايران كه در آن وقت يعقوب بيگ بن حسن پادشاه در تخت خسروان ايران نشسته بود، از دريا عبور نموده، به راه افتاد؛ اما به ازميد كه رسيد، حكم محكم ارجعى الى ربّك در حق آن سلطان صادر شده، جان را به جان آفرين تسليم نمود و استحصال اين آرزو را به جانشين خود وصيّت كرد.

ولى آشوب‌ها، سلطان جم برادرش سلطان بايزيد ثانى را كه مردى بود درويش نهاد و عارف مسلك، منع از ايفاى وصيّت پدر نمود؛ اما باز از خيال استيلاى اين مملكت انصراف ننموده، از استحضار وسايل معنويه دست نكشيد، و صبيّه خود را كه به اوغورلو محمد بيگ داد و بعضى از امراى بايندريه را كه تشويق به قبول پادشاهى دامادش نمود و با لشكر عثمانى او را به ايران فرستاده، بر تخت سلطنت بايندريه جلوس داد، مگر در تحت يك حكمت‌


[1] - روى كار آمدن صفويه، بر خلاف بسيارى از سلسله‌هاى ديگر اسلامى كه ناشى از ريشه‌هاى عشيرتى و عصبيّت‌هاى طايفه‌اى بود، بر اساس مريد و مرادى و نظام خانقاهى و شيخى بود كه در جريان سلسله مرعشيان و پيش از آن سربداران نيز مؤثر افتاده بود. بنابراين، نبايد به دليل بى‌عشيرتى صفويه، از روى كار آمدن آنان اظهار شگفتى كرد، چرا كه در اينجا، عصبيّت از نوع ديگر آن، بر همان پايه‌اى كه عرض شد، سبب روى كار آمدن اين دولت گرديد.

نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 280
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست