مقصود گريختند. روز دوشنبه نوزدهم، در
قنيطره منزل گرديد. در اين منزل كرد محمود وزير حنشاوغلى آمده، شش رأس اسب پيشكش
آورد. چون از استقبال معذور بوده، عذرش مقبول افتاد و از آمدن معفو شد. روز
سهشنبه در سعساع منزل كردند. على چلبى از دياربكر آمد. يك نفر دل از قزلباش آورد
و معلوم شد كه شاه به عزم قشلاق، در حوالى اصفهان بوده است.
روز چهارشنبه بيست و يكم، حضرت خداوندگار- عزّ نصره- با لشكر ظفر
پيكر در مرج عامر واقع در صلاحيه كه نشانهاى است از
«جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» در
جوار دمشق شام به انواع تعظيمات اهالى و علما و صلحا و سادات و اعيان و اشراف نزول
در سراپرده همايونى فرمودند. در همين روز، فرمود احكام به حكّام نوشتند كه از براى
آذوقه قشلاق قشون، بيست و سه هزار جوال جو از شامات تدارك نمايند و سى هزار اردب[1] گندم و همان قدر به غله كه در مصر
انبار بود، با كشتى به بيروت بفرستند. كدخداى سلحداران به همراهى پنجاه غلام از
براى احمال و ارسال آنها به سمت مصر و محمود بيگ ولد يكيت احمد آقاى زمره غربا نيز
از براى تدارك و ارسال كشتى به سمت طرابلس شام روانه گرديدند.
روز پنجشنبه بيست و دوم توقف، لشكر روم ايلى رسيد. روز جمعه بيست و
سوم حضرت خداوندگار غازى با تشريفات معهوده در مسجد جامع امويه نماز جمعه را ادا
نمودند. روز شنبه بيست و چهارم ديوان شد. بعد از مشاوره و مذاكره مقرر گرديد، كه
اردوى همايون در شامات قشلاق نمايد. روز يكشنبه بيست و پنجم استراحت. روز دوشنبه
بيست و ششم حكومت اسكندريه را به اسكندر بيگ ارنوسزاده و حكومت گوسنديل به محمود
بيگ ولد يكيت عيسى و حكومت صوفيه را به على بيگ ولد مستنصر و حكومت ترحاله به احمد
بيگ ولد يخشى بيگ حاكم سابق شام مرحمت و اميرالامرايى روم ايلى به شادى پاشا حاكم
سابق اولونيه تفويض گرديد. و به تمامى امرا و صاحب منصبان و افراد قشون روم ايلى
ترقّى و خلعت و انعام مرحمت فرمود و چاپار از جانب خير پاشا آمد، عرض كرده بود كه
حجاج مصر از خشكى و دريا به جانب حجاز روانه گرديد. بنابراين حكم همايونى صادر گشت
كه از شام هم محمل مبارك را با حجاج حركت دهند.
و حكم شد كه مصطفى پاشاى اميرالامراى روم با سپاهيان دولتمند به
اسلامبول رفته، از آنجا به حكام جديد النصب به وطنشان بروند و فقراى سپاهيان آن
مملكت به ابوابجمعى مصطفى بيگ حاكم سلستره زمستان را در اردو بگذرانند؛ ولى عموما
تابع حكم فرهاد بيگ اميرالامراى آناطولى شوند و حكم شد كه از براى قشلاق هفتصد رأس
يابو و قاطر از قاطرخانه را به حما و حمص و كرههاى كوچك را به سلطان ايوگى و
كرههاى قابل سوارى را
[1] - يك اردب دو خروار و هشت من و دويست و سيزده مثقال
شاهى است.