قلعه كماخ كه از معظمات قلاع ايران است، از تصرف آن گروه مفسد به يك
روز و يك حمله خسروانه مفتوح شد، و بلاد ارزنجان[1]
و بايبورد و معظمات ممالك ارمنيه تسخير يافت و در اثناى آن عزيمت، خبر عصيان و
ارتداد علاء الدولة ذو القدر كه مجبول بر بغى و غدر بود، به مسامع نواب رسيد كه
بنياد زندقه و الحاد و موافقت قزلباش عام الفساد نهاده، و به قطع طريق و تعرّض
بلاد به جد ايستاده؛ لاجرم به مقتضاى مسلك قويم
«قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ
غِلْظَةً»[2] عامل شده از كماخ مراجعت به صوب ذو القدر نموده شد و به توفيق و
يارى حضرت بارى، به يك اقدام بندگان نصرت اقدام به اتمام رسيد و فرزندان و لشكريان
و تابعان كه متجاوز از پنجاه هزار بودند، بالكليه مستأصل شده و اصول و اعيان مقتول
گشته، ممالك و قلاع و اتباع او بالتمام در حيطه خدّام عاليمقام درآمد. و چون فرصت
سفر طويل در آن نهضت فتح انجام نمانده بود، جهت تحصيل استطاعت و استراحت عساكر
منصوره، چند گاهى به دار الخلافه مراجعت فرموديم و در آن زمستان بعض بندگان را به
فتح بلاد و قلاع ممالك دياربكر و عموم ولايات كردستان فرمان شد و به توفيق سبحانى
تمامى حصون و بلاد دياربكر خصوصا آمد محروسه كه نمودار
«إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ»[3] است، با تمامى ملوك و ممالك كردستان از چشمگزك تا حدود بغداد و
تبريز، در حيطه فرمانبردارى و بندگى مخلصانه درآمده، به خلوص اعتقاد و صميم و داد
فؤاد در راه دين و دولت مساعى جميله به تقديم رسانيدند و به امداد كردگار، اوّل
موسم بهار از مستقر تخت خلافت و اقتدار با افواج عساكر اسلام مدار نهضت فرموديم و
به عزيمت اقامت اعلام مسلمانى در كشورهاى ايرانى و رفع و دفع زنادقه قزلباش از
عرصه ممالك زندگانى، عزم با حزم جزم شد.
و چون به نواحى بلاد ذو القدر، مخيّم سرادقات اقبال گشت، چنان محقق
شد كه سلطان مصر قانصو غورى به اغوا و اضلال ملحدان اسماعيلى قديم و جديد با لشكر
گران [با ابهت و توان][4] به داعيه
امداد الحاد، متوجه حدود آن شده و با وجود مباهات و مفاخرت او به خدمت حرمين
شريفين و حمايت شعاير اسلام و با همه اظهار اخلاص و يگانگى اين خاندان دولت، قطع
نظر از سوابق عهود و ايمان كرده، خود را در مسلك اشقياى مردود معدود داشته و بر
منهج ناصواب و طريق مخوف «الْمُنافِقُونَ وَ
الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ
عَنِ الْمَعْرُوفِ»[5] خود را معروف و مشهود نموده، هرآينه غيرت و حميّت مسلمانى و سطوت قهرمانى
سلطانى، چنان تقاضا نمود كه به دليل واضح السبيل
«جاهِدِ الْكُفَّارَ»