responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 220

«وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ»[1] اولا چون دفع مواد جهاد و قطع عرق زندگانى‌ «يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً»[2] هم به قانون عقل و نقل، اهم مهمّات و اقدم مقدمات است، بنا بر آن عنان سمند گيتى نورد را از حدود ملاطيه به صوب حلب معطوف داشتيم و با وجود آنكه، در آن نهضت و حركت، مجال توقف و سكون محال و توسن عزيمت برق‌رفتار مصروف از سمت امهال و اهمال، به عون پروردگار، جميع حصون و قلاع استوارى كه فيما بين ملاطيه و حلب بود، از حد ديوركى و كاخته و قلعة الروم و بيره- جك- و عين تاب يك‌بار مفوّض‌[3] سپاه منصور شد، در بيست و پنجم رجب، در حدود حلب، محلّى كه مشهور به مرج وابق است و به مقام داود النبى عليه السلام، ملاحق سپاه ظفر پناه را با اعدا و اشقياء ملاصق صفّين و مواجهه روى نمود، و بر مثال تقابل حق و باطل و معانده سلاطين محق و مبطل، صورتى ظاهر شد و فى ما بين نواير حرب و قتال، سر به فلك اثير كشيده، در كشاكش جنگ و جدال ملوك و اقبال به اقبال در دست مالك آجال، به گريبان آن ضالّ رسيد و آوازه قوارع توپ و تفنگ و آواز شيران معركه جنگ به مقارع صماخ ساكنان سپهر مينا رنگ متعانق و متلاصق شد؛ چه در آن اثناء، از غايت غلبه رعب و هراس و از هجوم سپاه بأس بر دل پريأس قانصو غورى به مجرد مرور سنگ رعدى از گوشه گوش بى‌سروش او، به يك‌بار بى‌خود و بى‌هوش شد و بى‌اختيار از بالاى مركب [چون برگ خزان‌][4] به زمين هلاك افتاده است. هر چند به شربت خوشگوار و بخورات مقوّى قلب و دماغ سر بى‌مغز او را علاج جستند، نافع نيفتاد[5] «نوش دارو كه پس از مرگ به سهراب دهند». در آن حالت امراى عظام و سرداران فخام او، مثل ملك امراء شام و طرابلس در هرجا و هر جانب معركه بودند، اكثر به تيغ بى‌دريغ هلاك در ميدان دلاورى بر خاك نامرادى افتادند و بعضى به طريقه الفرار ممّا لا يطاق روى به صوب ادبار نهادند؛ اما گرمى لمعات سيفى با گرماى موسمى صيفى، انضمام يافته بود و نواير تيغ آتشبار و سنان شررآثار، از دست دلاوران بر مفارق و هامات آن مدبّران مى‌تافت.

از عرصه معركه پرتعب تا بلده حلب كه يك مرحله است، چندين هزار اسب سوار تشنه‌لب بر رهگذار دليران شير شكار مى‌افتادند و از غايت عطش به شربت موت به آرزوى جرعه آبى از تيغ آبدار مجاهدان جان مى‌دادند؛ و بعضى كه به حلب رسيدند، مردم شهر،


[1] - توبه، 73؛ تحريم، 9

[2] - مائده، 68

[3] - در متن نوايى: مقبوض.

[4] - در متن نوايى نيامده.

[5] - به نظر مى‌رسد يا گزارش سلطان دروغ است يا گزارشى كه پيش از اين چلبى نوشته و ترجمه آن گذشت. در آن گزارش آمده بود كه بعد از افتادن قانصو، يكى از امراى عثمانى، سر او را جدا كرده، نزد سلطان آورد كه او نيز از اين اقدام ناراحت شد و او را عزل كرد. به نظر مى‌رسد، سلطان در اينجا، تقيه كرده، در اين فتح‌نامه، مطلب را خلاف واقع آورده است تا نشان دهد كه با يك شاه شكست خورده آن هم از سلسله مماليك، انسانى برخورد كرده است.

نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 220
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست