نام کتاب : انديشه هاى سياسى شيعه در عصر غيبت نویسنده : كربلايى پازوكى، على جلد : 1 صفحه : 42
برخوردار باشد. به سخن ديگر، وى بايد داراى
ايمان قوى به تعاليم مكتب و تعهد عملى نسبت به آنها باشد و از سويى مطيع هواهاى
نفسانى نباشد، و هوايش را معبود و اله خود قرار ندهد.[1]
در تعبيرات رايج فقهى و كلامى، از اين ويژگى به «عدالت» تعبير شده است كه به عنوان
يكى از شرايط ضرورى حاكم اسلامى، بيشتر فرق اسلامى آن را پذيرفتهاند. عدالت عبارت
است از ملكهاى نفسانى كه سبب انجام واجبات و ترك محرمات مىشود. مجتهد و رهبر
عادل كسى است كه به دنيا رو نكرده و براى به دست آوردنش نيز جد و جهد نكند؛[2] چنان كه در روايت است: «من كان من الفقهاء صائنا لنفسه.
حافظا لدينه، مخالفا لهواه، مطيعا لامر مولاه فللعوام أن يقلّدوه
...».[3] دانشمندان مذاهب اسلامى مانند فارابى،[4]
ماوردى،[5] مفيد،[6] و ابن خلدون[7]
از عدالت در شرايط حاكم اسلامى نام بردهاند. قرآن كريم نيز هدف از فرستادن
پيامبران را اقامه عدل معرفى مىكند و از سويى مردمان را نيز از پيروى افراد غير
عادل برحذر مىدارد؛ كسانى چون اسرافكاران:
«لا تطيعوا أمر المسرفين».
ظالمان «و لا تركنوا الى الذّين ظلموا ...» و
پيروىكنندگان از خواهشهاى نفسانى و غافلان:
«و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتّبع هواه و كان أمره فرطا».[8] در سخنان معصومين، عدالتورزى «اساس حكومت»، «ملاك سياست» و «زيبايى
واليان» بيان شده است. امام على عليه السّلام دراينباره مىفرمايد: «العدل نظام الأمرة:[9] عدالت اساس حكومت است».
[1] .\i« أفرأيت من اتخذ الهه هواه».\E( جاثيه، 23).
[2] . بعضى مروت را از شروط تحقق عدالت به شمار آورده و
در تعريف مروت گفتهاند: مروت به معنى پيروى از عادت نيكو و دورى از زشتيهاى
رفتارى و حتى ترك امور مباحى است كه از نظر مردم ناپسند است. ر. ك علامه حلى،
تذكره الفقهاء، ج 1، ص 425.
[3] . طباطباى يزدى، محمد كاظلم، العروه الوثقى، باب
تقليد، مسئله 22 و 23.
[4] . شريف القرشى، باقر، نظام حكومتى و ادارى در
اسلام، ص 252.
[5] . ماوردى، ابى الحسن، احكام السلطانيه، ص 6؛« و اما
اهل الامامه فالشروط المعتبره فيهم سعه: احدها العداله ...».
[6] . شيخ مفيد، المقنعه، ص 675، 676؛« ... و اذا عدم
السلطان العادل فيما ذكرناه من هذه الابواب ... كان الفقهاء اهل الحق العدول من
ذوى الراى و العقل و الفصل ان يتولوا ما يتولاه السلطان».
[7] . ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص 135 و ص 193؛« ...
و اما شروط هذا المنصب فهى اربعه، العلم، العداله و الكفايه و سلامه الحواس و
الاعضا ....».