responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : امام خمينى و بيدارى اسلامى نویسنده : حسينى فر، رضا    جلد : 1  صفحه : 119

اين پرسش، كاملًا به‌جا و صحيح است؛ حقيقت آن است كه «اسلام، دين سياست است [و] اين نكته براى هركس كه كمترين تدبّرى در احكام حكومتى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى اسلام بكند، آشكار مى‌گردد.»[1] بلكه مى‌توان با قاطعيت گفت: هركس گمان كند «كه دين از سياست جداست، نه دين را شناخته و نه سياست را.»[2]

از نظر امام‌خمينى، جاى شگفتى است كه كسى ادعاى جدايى اين‌دو را مطرح كند؛ درحالى‌كه «اسلام قريب پانصد سال يا بيشتر، سلطنت كرده است. بااينكه احكام اسلام در آن‌وقت، آن‌طور كه بايد اجرا شود، اجرا نشده است؛ لكن‌همان مقدارش كه شده، مملكت بزرگى را اداره كرده، با عزت و شوكت، از تمام جهات.»[3]

بنابراين بايد دقيق‌تر و موشكافانه‌تر بررسى كرد كه چه كسانى و چرا در انديشه جدايى دين از سياست بوده‌اند.

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت، طبيعى است كه اهداف و شعارهاى دينى، با منافع و خواسته‌هاى برخى همخوانى ندارد. چنين كسانى دو راه پيشِ‌رو دارند: يا به مخالفت صريح و علنى با دين برخيزند كه چنين راه‌حلى در جوامع دينى موقعيت آنان را به‌خطر مى‌اندازد؛ يا اينكه اهداف و شعارهاى دينى را به‌گونه‌اى مطرح كنند كه با خواسته‌ها و منافعشان تعارضى نداشته باشد. يكى از كارآمدترين و مهم‌ترين شيوه‌ها، تز «جدايى دين از سياست» است كه در قالب‌هاى متفاوتى مطرح شده است.


[1]. همو، تحرير الوسيله، ج 1، ص 221، مسئله 9.

[2]. همان.

[3]. سيدروح‌الله موسوى‌خمينى( امام)، صحيفه امام، ج 2، ص 31.

نام کتاب : امام خمينى و بيدارى اسلامى نویسنده : حسينى فر، رضا    جلد : 1  صفحه : 119
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست