مىگردد و
بىاختيار مىشود و حركاتى از او سر مىزند كه در شأن او نيست يا با سنّ او
همخوانى ندارد، در سن پيرى كار جوانانه و كودكانه مىكند و با دست يا سر يا بدن
حالت رقص و پاىكوبى به خود مىگيرد.
نكته قابل
توجه اينكه اطراب فعلى و شخصى ملاك نيست، زيرا اگر چنين باشد مصاديق زيادى از غنا
تخصيص مىخورند و خارج مىشوند چون بالفعل طرب آور نيستند، مخصوصاً اگر طرب فعلى
براى همه ملاك باشد، امّا شايد غنايى با اين ويژگى وجود نداشته باشد كه بدون
استثنا براى همه طرب آور باشد. بنابراين اطراب شأنى و نوعى ملاك است يعنى
بهگونهاى باشد كه شأنيت دارد تا مطرب باشد و غالباً هم در خارج طرب آور است. ولى
چه بسا براى فردى بىاحساس طرب آور نباشد يا فردى تصميم بگيرد و بر وجود خويش
مسلّط شود و مانع از تحقّق طرب گردد.
از همين جا
به اين نتيجه كه بايد صوت زيبا و نيكويى باشد تا بتواند مطرب باشد و صوت بد و
ناموزون كه گوشها از شنيدن آن آزار مىبينند و آن را طرد مىكنند و دلنشين نيست
غنا هم نيست- ولو آهنگ مخصوص را داشته باشد- زيرا براى نوع شنوندگان طربزا نيست.
ديگر اينكه
نظر عامّه مردم طرب به معناى شادى و سرور و آن خفّت و سبكىاى است كه در اثر سرور
پيدا مىشود ولى از نظر لغت، اعم از حزن و سرور است و غنايى را هم كه انسان را
محزون مىكند و بر اثر غم و غصه اشك مىريزد شامل مىشود و مخصوص آوازهاى شادى
آفرين نيست؛ هر دو در اين جهت مشتركاند كه آدم را سرگرم مىكنند و از ياد خدا
غافل مىگردانند.
نقد
تعريف مشهور: اوّلًا تعريف مشهور شامل كثيرى از قرائتهاى قرآن، مناجاتها،
خواندن اشعار عارفانه، مرثيهها و مدح اولياى خدا مىشود؛ زيرا اينها هم داراى مدّ
صوت و ترجيع آن و طرب آور بودن آن مىباشند. بسيارى، از يك قرائت خوش قرآنى از خود
بىخود مىشوند، برخى بىهوش مىشوند، برخى اشك مىريزند، برخى صلوات مىفرستند و
... بنابراين تعريف، مخصوص غنا نيست.
ثانياً قيد
مدّ صوت و قيد ترجيع اصلًا معتبر نيست، بدون هر كدام هم ممكن است