responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيشوايان هدايت نویسنده : حكيم، سيد منذر؛ مترجم عباس جلالي    جلد : 1  صفحه : 140

كرد از آزار و اذيّت قومش، در مورد او، جلوگيرى به عمل آورند، ولى آنان به خواسته حضرت اعتنايى نكردند و بدو پاسخ‌هايى مسخره‌آميز دادند.

يكى از آن‌ها گفت: اگر خدا تو را به پيامبرى فرستاده باشد، من پرده كعبه را پاره مى‌كنم. ديگرى گفت: به خدا سوگند! هرگز با تو سخن نخواهم گفت.

اگر آن‌گونه كه مى‌گويى از ناحيه خدا فرستاده شده‌اى، بزرگ‌تر از آن هستى كه من به تو پاسخ دهم و اگر به خدا دروغ مى‌بندى، سزاوار نيست با تو سخن بگويم. فردى ديگر اظهار داشت: آيا خدا ناتوان بود كسى غير از تو را به پيامبرى بفرستد؟![1]

بعد از اين پاسخ دلسردكننده و تند، از آن‌جا كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم دوست نداشت اين خبر به قريش برسد كه بر او گستاخ گردند، از آنان خواست ماجرايى را كه ميان وى و آن‌ها رخ داده، پوشيده نگاه دارند. سپس از نزدشان به‌پا خاست و رفت. اما سران ثقيف نه‌تنها به درخواست وى پاسخ مثبت ندادند، بلكه نابخردان و بردگان خود را وادار به آزردن پيامبر نمودند. آن‌ها حضرت را ناسزا گفته و بر سرش فرياد مى‌زدند و به‌گونه‌اى او را سنگباران كردند، كه در مسير رفتن روى سنگ‌ها گام مى‌نهاد، تا اين‌كه مردم گرد او جمع شده و او را به باغ عتبه و شيبه پسران ربيعه كه خود نيز در آن‌جا حضور داشتند، پناه دادند.

بدين‌ترتيب، اراذل و اوباش طائف پراكنده شدند و در اثر ضربات سنگ از پاهاى مبارك حضرت خون جارى بود. وى به سايه درخت انگورى پناه برد و پروردگار خويش را چنين خواند:


[1] . سيره نبوى 1/ 420؛ بحار الأنوار 19/ 6 و 7 و 22؛ اعلام الورى 1/ 133.

نام کتاب : پيشوايان هدايت نویسنده : حكيم، سيد منذر؛ مترجم عباس جلالي    جلد : 1  صفحه : 140
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست