responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : امام سجاد در آيينه شعر فارسى نویسنده : نقوى، محمد باقر    جلد : 1  صفحه : 43

پرسيدند ايشان كيست گفت: نمى دانم. فرزدق شاعر كه در ميان جمع بود گفت: من او را مى شناسم و در همان حال بيت هايى در مناقب و فضايل وستايش امام سجاد (ع) سرود؛

پور عبدالملك به نام هشام‌

در حرم بود با اهالى شام‌

مى‌زد اندر طواف كعبه قدم‌

ليكن از ازدحام اهل حرم،

استلام حجر[1] ندادش دست‌

بهر نظاره گوشه‌اى بنشست‌

ناگهان نخبه نبى و ولى‌

زين عبّاد بن حسين على،

در كساى بها[2] و حلّه نور

بر حريم حرم فكنده عبور

هر طرف مى‌گذشت بهر طواف‌

در صف خلق مى‌فتاد شكاف‌

زد قدم بهر استلام حجر

گشت خالى ز خلق، راه گذر

شاميى كرد از هشام سؤال:

كيست اين با چنين جمال و جلال؟

از جهالت در آن تعلل كرد

وز شناسايى‌اش تجاهل‌[3] كرد

گفت: نشناسمش، ندانم كيست‌

مدنى، يا يمانى، يا مكى ست!

بوفراس، آن سخنور نادر

بود در جمع شاميان حاضر

گفت: من مى شناسمش نيكو

زو چه پرسى؟ به سوى من كن رو

آن كس است اين كه مكه و بطحا

زمزم و بوقُبيس و خيف و منى‌

مروه، مسعى، صفا، حجر، عرفات‌

طيبه، كوفه، كربلا و فرات‌

هر يك آمد به قدر او عارف‌

بر علو مقام او واقف‌

قرةُ العين سيدالشهداست‌

زهره شاخ دوحه‌[4] زهراست‌


[1] - استلام حجر: بوسيدن حجران سود، اداى احترام كردن، دست كشيدن بر حجريا در صورت اضطرار اشاره‌ى بدان.

[2] - روشنايى.

[3] - خود را به نادانى زدن.

[4] - دوحه: درخت تناور و پرشاخ و برگ.

نام کتاب : امام سجاد در آيينه شعر فارسى نویسنده : نقوى، محمد باقر    جلد : 1  صفحه : 43
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست