نام کتاب : شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على جلد : 1 صفحه : 25
ب.وضع عام و موضوع له عام.
ج.وضع عام و موضوع له خاص.
د.وضع خاص و موضوع له عام.
قبل از بيان اين اقسام چهارگانه،چند
مطلب را به عنوان مقدمه ذكر مىكنيم:
1.واضع،در هنگام وضع،اول بايد لفظ را تصور كند،سپس بايد معنا را هم تصور
كند تا آنگاه بتواند لفظ را در مقابل معنا قرار دهد و براى آن وضع نمايد.دليلش آن
است كه وضع،حكمى از ناحيۀ واضع،بر لفظ و معناست كه مىگويد:«وضعت هذا اللفظ لهذا المعنى يا جعلت يا
خصصت يا عينت يا حكمت بان هذا المعنى لهذا اللفظ يا سميته بهذا الاسم».و حكم نمودن
بر چيزى،بدون تصور و معرفت آن چيز،امكان ندارد.انسان بر مجهول مطلق نمىتواند حكم
نمايد و چيزى را برآن بار كند و عنوانى را برايش ثابت كند.
2.هريك از لفظ و معنا را واضع مىتواند دوگونه ملاحظه نمايد و تصور كند:
گاهى بنفسه و تفصيلا تصور مىكند و گاهى
بوجهه و اجمالا(درباره«لفظ متصور»،در «تقسيم نوعى و شخصى»بحث خواهيم كرد؛فعلا
دربارۀ«معناى متصور» بحث داريم).
تصور بنفسه يا تفصيلى،آن است كه
واضع،خود آن معناى موضوع له را با تمام خصوصياتش تصور كند؛مثلا معناى«انسان»را با
همۀ اجناس و فصول از بعيد و قريبى كه دارد).
تصور بوجهه يا اجمالى،آن است كه
واضع،حين الوضع،نفس معناى موضوع له را با همۀ خصوصيات تصور
نكرده،بلكه يك عنوان عام و كلى را تصور نموده كه آن عنوان،بر اين معناى موضوع له
منطبق است و حكايتكننده از اوست و آيينهاش است.توضيح اينكه:در منطق،در بخش
قضايا،گفتهاند گاهى موضوع قضيه جزيى حقيقى و يك شخص است،مثلا قم پايگاه اجتهاد
است(شخصى)و گاهى كلى و قابل صدق على كثيرين است.آنجا كه موضوع كلى باشد،باز دو قسم
است:يا خود كلى و طبيعت بما هو كلى موضوع قضيه واقع مىشود و حكم براى نفس كلى
ثابت مىگردد،
نام کتاب : شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على جلد : 1 صفحه : 25