نام کتاب : شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على جلد : 1 صفحه : 24
نسلهايى،كمكم لغات مختلف و زبانهاى
مختلفى در دنيا پيدا شد؛به طورى كه اين قبيله،بدون تعلم،هرگز مراد قبايل ديگر را
نمىفهميد. 1
سپس استدلالى هم براى حقانيت قول ثالث و
بطلان قول ثانى مىآورند و آن اينكه:
اگر واضع هر لغتى شخص خاصى بود،حتما نام
و مشخصات او در تاريخ ثبت و ضبط مىشد و به دست آيندگان مىرسيد و ما نيز او را مىشناختيم
و حال آنكه چنين چيزى وجود ندارد.
3.وضع تعيينى و تعيّنى
وضع،به لحاظ منشأ وضع،منقسم به دو قسم
مىگردد:1.وضع تعيينى عبارت است از جعل و تخصيص
لفظى واضع معينى در مقابل معنايى؛مثل اينكه خداوند به زيد فرزندى داده است و نام
او را حسن مىگذارند يا مخترعى وسيله يا دستگاهى را اختراع كرده است و نام او را
تلويزيون مىگذارند.2.وضع تعيّنى آن است كه واضع
معينى در كار نيست،بلكه كثرت استعمال لفظ در يك معنا،به درجهاى رسيده كه خود به
خود تعين پيدا كرده و به اين معنا مختص شده است،به طورى كه هرگاه انسان مىشنود،ذهنش
به همين معناى جديد منتقل مىشود؛مثل لفظ صلاة كه در عرف متشرعان براى همين عبادت
معين حقيقت شده و نامش منقول عرفى است (عرف خاص).
از اين دو قسم،آنكه شايع است،همان قسم
اول(وضع تعيينى)است و گاهى هم وضع به صورت تعينى است.
4.اقسام وضع(به لحاظ موضوع له)
وضع،به لحاظ موضوع له،به چهار قسم تقسيم
مىشود:
الف.وضع خاص و موضوع له خاص.
1) .ر.ك:حاشية كفاية الاصول،سيد محمّد حسين طباطبايى،ص 16-22.
نام کتاب : شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على جلد : 1 صفحه : 24