نام کتاب : فضائل و برکات نماز جمعه و جماعت در دنيا و آخرت نویسنده : مُهری، محمد جواد جلد : 1 صفحه : 83
مغرب
و عشاء نخوانده بودند، از قهوهچي پرسيدند قبله کدام طرف است؟ او سمت
قبله را نشان داد. حاج آخوند به نماز ايستاد و آن چهار نفر به وي
اقتدا کردند، يکي اذان گفت و حاج آخوند اقامه گفت و وارد نماز شدند،
من هم غنيمت دانستم و وضو گرفتم و اقتدا کردم، چند نفر ديگر نيز
از مسافران از بزم عشرت رو برگردانده و به صف جماعت پيوستند، قهوهچي
نيز گفت:غنيمت است يک شب اقلاً نمازي پشت سر آخوند
بخوانيم. خلاصه وقتي که از نماز فارغ گشتيم از جوان ها و خانم ها
اثري نبود. بساط خود را جمع کرده بودند و نفهميديم در آن شب
برفي به کجا رفتند.[1]
﴿صداي مؤذن که بلند ميشد به مسجد ميرفتم﴾
مرحوم
نراقي در خزائن از موثّقين اصحابش نقل فرموده که گفت من در سن
جواني با پدرم و جمعي از رفقاء هنگام عيد نوروز در اصفهان
ديد و بازديد ميکرديم روز سهشنبهاي براي
بازديد يکي از رفقاء که منزلش نزديک قبرستان بود
رفتيم، گفتند: منزل نيست، راه درازي آمده بوديم
براي رفع خستگي و زيارت اهل قبور به قبرستان رفتيم و آنجا
نشستيم، يکي از رفقاء به مزاح رو به قبر نزديک مان کرد و
گفت: اي صاحب قبر ايام عيد است آيا از ما
پذيرائي نميکني؟ ناگهاني صدائي از قبر بلند
شد که هفته ديگر روز سهشنبه همين جا همه مهمان
[1] . نماز اول وقت
، ص115 ؛ به نقل از فضيلتهاي فراموش شده ، ص127.
نام کتاب : فضائل و برکات نماز جمعه و جماعت در دنيا و آخرت نویسنده : مُهری، محمد جواد جلد : 1 صفحه : 83