نام کتاب : فقه نظام اقتصادى اسلام نویسنده : اراکی، محسن جلد : 1 صفحه : 65
و قوه حاكمه
كلًا برطرف مىشود، و مردم در يك نظام بىطبقه به طور يكسان زندگى مىكنند.
در
كتاب مبانى و مفاهيم ماركسيسم مىخوانيم:
«دولت
ديكتاتورى پرولتاريا در تاريخ بشر دولتى از نوع نوين و عالى است. تنها پس از محو
كامل طبقات به كمك ديكتاتورى پرولتاريا و ورود به جامعه كمونيستى بىطبقه است كه
دولت زوال مىيابد اما در تمام دوران تاريخى سوسياليسم و تا وقتى كه هنوز
امپرياليسم و سوسيال امپرياليسم، مرتجعين و طبقات در داخل جامعه سوسياليستى
موجودند دولت نه فقط زوال نمىيابد، بلكه بايد دستگاه دولتى ديكتاتورى پرولتاريا
را بيش از پيش تقويت و تحكيم نمود»[1].
اصالت
ماده و نيز تكامل ديالكتيكى كه دو اصل بنيادين جهانبينى ماركسيستى را تشكيل مىدهند
بهوسيله فلاسفه بزرگ معاصر بهويژه فلاسفه بزرگ اسلامى معاصر ما، همچون علّامه
بزرگ طباطبائى و علّامه شهيد مطهرى در كتاب روش رئاليسم و علامه شهيد سيدمحمدباقر
صدر در فلسفتنا به نقد كشيده شده، و با دلايل محكم و روشنى بىپايگى آن به اثبات
رسيده است.
نقد
اين دو اصل خارج از موضوع اصلى اين نوشتار است؛ لهذا در اينجا از پرداختن به آن به
طور مشروح پرهيز مىكنيم؛ لكن گذرا و بسيار فشرده به برخى از مهمترين دلايل بطلان
هر يك از اين دو اصل اشاره كنيم.