نام کتاب : رساله توضيح المسائل نویسنده : فياض، شيخ محمد اسحاق جلد : 1 صفحه : 721
8- قذف
قذف،
عبارت است از اينكه به مرد يا زن، نسبت زنا يا لواط داده شود مثل اينكه به كسى
گفته شود: «تو مرتكب زنا شدى»، يا «تو زناكارى»، يا «به تو لواط شده»، يا «در
دُبُر (عقب) تو دخول شده»، يا «تو لواط كنندهاى»، يا عبارتى گفته شود كه اين
معانى را برساند. به شخصى كه اين نسبتها را داده (قاذف)- قبل از عقاب آخرت، در
همين دنيا- هشتاد تازيانه زده شود.
(مسأله
3145) حدّ قذف با مطالبه شخصى كه نسبت ناروا به او داده شده جارى مىشود.
(مسأله
3146) در قاذف (كسى كه نسبت ناروا مىدهد) بلوغ وعقل معتبر است. بنابراين
اگر بچه ياديوانه نسبت ناروا به كسى دهد حدّ بر او جارى نمىشود، هرچند عمل حرامى
را مرتكب شده و مستحق عقوبت است. در مورد قاذف بين آزاد، بنده، مسلمان و كافر فرقى
نيست، پس تمام افراد مذكور چنانچه مرتكب قذف شوند هشتاد تازيانه حدّ مىخورند و
ادّعاى اينكه حدّ برده نصف حدّ آزادباشد قابل قبول نيست، زيرا آن حكم فقط در حقوق
الله مانند حدّ زنا و لواط و امثال آنها مطرح است، امّا در مورد حقوق مردم بين
بنده و شخص آزاد فرقى وجود ندارد و حدّ قذف هم از حقوق مردم است.
(مسأله
3147) در مقذوف (كسى كه نسبت ناروا به او داده شده) بلوغ، عقل، آزادى،
اسلام ومحصن بودن معتبر است. بنابراين چنانچه مقذوف داراى اين صفات نباشد، اگر
كسى به او نسبت ناروا بدهد، حدّ ثابت نيست. البته بر حسب آنچه حاكم شرع مصلحت
مىبيند تعزير ثابت مىباشد (اين مطلب در باب تعزير به زودى خواهدآمد).
چنانچه
پدر به پسرش نسبت زنا دهد، حدّ بر پدر جارى نمىشود و اگر پدر به پسرش ومادر او كه
زنده است نسبت ناروا دهد، يعنى به او بگويد: اى پسر زن زناكار، به خاطر نسبت ناروا
به زن حدّ مىخورد، ولى بين زن و شوهر جدايى نمىاندازد. امّا اگر آن جمله را به
پسرش بگويد در حالى كه مادرش مرده است، در اين صورت چنانچه زن، فرزندى فقط از خود
اين شخص دارد وكسى ديگرى راندارد كه حق او را بگيرد قهراً حق به فرزند اين شخص كه
از آن زن دارد منتقل مىشود و چون شخص قاذف پدر اوست نمىتواند بر پدرش حدّ جارى نمايد،
ولى اگر زن از غير شخص قاذف فرزندى داشته باشد پس او ولى زن است كه به گرفتن حق زن
از قاذف اقدام مىكند، يعنى حدّ را بر او جارى مىنمايد، در نتيجه به او هشتاد
تازيانه مىزند امّا اگر فرزندى از شخص ديگر
نام کتاب : رساله توضيح المسائل نویسنده : فياض، شيخ محمد اسحاق جلد : 1 صفحه : 721