و همه موجودات مملوك خدا و
خداوند مالك همه آنها است:
و
لا حول و لا قوه الا باللّه
و
همين است حاكميت و حكم تكوينى خدا. و بر اساس انحصار حكم تكوينى به آفريدگار جهان،
انحصار حكم تشريعى و تقنينى به خداوند نيز ثابت مىشود.
و
به عبارت واضحتر، هيچ مخلوق عاقلى حق حكومت و حكمگزارى و تقنين را بر ديگران ندارد
و حتّى بر خود نيز چنين حقّى ندارد و تنها خداوند كه مالك (خالق و مدبّر) همه
موجودات است حق حكومت و تقنين، را دارا مىباشد، و به عبارت كوتاهتر، حكم تقنينى
و تشريعى بر ديگران از فروع و شاخههاى حكم تكوينى مىباشد. و لذا در قرآن، مطلق
حكم منحصر به خداوند قرار گرفته است[1]. (ان الحكم
الا للّه)
بنابراين
مسلمانان مكلفند تنها به تشريعات خداوند عمل كنند و اعتبار احكام ولايى و سلطانى
كه از زمامدار مسلمانان (حاكم شرعى) صادر مىگردد از دليل شرعى بدست مىآيد. آنچه
براى خردمندان جالب است اينست كه در جهانبينى اسلامى، حكمت و عدالت بر هردو حكم
تكوينى و تشريعى نفوذ دارد و مسلمانان مىدانند در نظام خلقت كاينات چيزى ناقص،
وجود ندارد، و نه ستمى بر مخلوقى روا داشته شده است.
و
در نظام شريعت بر هيچ فرد و صنفى به نفع صنف ديگر ظلم و
[1] - تفصيل آنرا در كتاب( تصويرى از حكومت اسلامى در
افغانستان) بخوانيد.