يكى از اهداف چنين گرايشى و
درعينحال، يكى از لوازم شكلگيرى نظم نوين جهانى، نابودى نيروها و منابع سياسى
جهان اسلام و تخريب كارايى و اثربخشى سازمان كنفرانس اسلامى بوده است.
اين
در حالى است كه غرب با توجه به شمارى از تحولات بين المللى در دوره جديد، مانند:
سركوب عراق، ضعف و تسليم برخى از دولتهاى عربى در برابر اسرائيل، تفوق تكنولوژيك و
اطلاعاتى غرب و تشتت و بىبرنامگى در جهان اسلام، از نظر روانى در موقعيت برترى
قرار گرفت.
هانتيگتون
معتقد است كه اصولا نقطه اصلى برخورد در اين جهان نو، نه رنگ ايدئولوژيكى دارد و
نه بوى اقتصادى، بلكه تنها شكافهاى عميق ميان افراد بشر و به اصطلاح نقطه جوش
برخوردها، داراى ماهيت فرهنگى است دولتهاى ملتها، نيرومندترين بازىگران در عرصه
جهان باقى خواهند ماند، اما درگيرىهاى اصلى در صحنه سياست جهانى، ميان ملتها و
گروهها با تمدنهاى مختلف روى خواهد آمد برخورد تمدنها در آينده، بر سياست جهانى
سايه خواهد افكند و خطوط گسل (نقاط بروز بحران و خونريزى) ميان تمدنها، در آينده
خاكريزهاى نبرد خواهد بود.
وى
در جاى ديگرى از طرح نظريهاش مىگويد:
«منبع
اصلى درگيريها در جهان بعد از جنگ سرد، اساسا نه اقتصادى و نه ايدئولوژيك است؛
بلكه اختلافات عمده ابناى بشر و همچنين منبع اصلى درگيرىها، تفاوتهاى فرهنگى
خواهد بود.»