اين درگيرىها اساسا توسط كسانى
شكل خواهد گرفت كه بر ضد فرهنگ حاكم بر غرب به پا خيزند و چالش اصلى نيز از سوى
ارتباط كنفوسيوس- اسلام خواهد بود اين ارتباط، اخيرا خود را به صورت صدور تسليحات
و تكنولوژى تسليحاتى از چين به كشورهاى اسلامى نشان داده است!!!
براى
شناخت بهتر ابعاد نظريه تقابل تمدنهاى هانتيگتون، بايد به ريشه وجودى چنين
نظريهاى پى ببريم و به موضوع مقاله قبلى ايشان با نام «ضرورت رهبرى آمريكا در
جهان» توجه نماييم وى در اين مقاله، نخست در اهميت وجود يك قدرت برتر در صحنه
جهانى و در درجه بعد، بر ضرورت رهبرى آمريكا در جهان تأكيد كرده است وى موانع
موجود در مسير رهبرى جهان توسط آمريكا را در مقابله برخورد تمدنها به نقد كشيد و
براى مقابله با آنها رهنمودهايى ارائه كرد.
هانتيگتون
در كالبدشكافى موانع موجود در مسير رهبرى جهان توسط آمريكا، آشتىناپذيرى جهان
اسلام و غرب را يك اصل مسلم و بديهى در روابط اسلام و غرب فرض كرده، مىكوشد تا
سياستهاى توسعهطلبانه دولتهاى غربى را از فرهنگ غربى متمايز سازد؛ ولى درعين حال
رفتار كشورهاى مختلف اسلامى را عين تمدن اسلامى قلمداد مىكند بر اساس اين
پيشفرض، وى تضاد ماهوى را برطرفنشدنى و ناشى از جبر تاريخى مىداند و
بدينترتيب، ضرورت استراتژيك آماده شدن غرب براى مصاف با آن دسته از كشورها و
گروههايى كه در راه احياى تمدن اسلامى گام برمىدارند، را اجتنابناپذير مىشمرد.
اين در