علم در حلقه خود مىتواند از
اثبات و نفى چيزى در همان علم صحبت كند نه در حلقه علوم ديگر، تا چه رسد در دايره
عقل و فلسفه.
بسيارى
از اشتباهات دانشمندان مادى و غير آنان، از خلط بين مرزها و حدود فلسفه و علوم
ناشى شده است كه بايد از آن اجتناب شود.
به
عبارت روشنتر اگر چيزى به حواس ما ديده نشود حق داريم بگوييم آن چيز موجود محسوس
نيست، ولى حق نداريم بگوييم آن چيز موجود نيست. زيرا ممكن است موجود باشد؛ اما
توسط حواس ما درك نشود. هيچ دليلى وجود ندارد كه شرط تحقق موجود، حسى بودن و مادى
بودن آن باشد وگرنه خود ماده هم ديده نمىشود! و بايد آنرا انكار كرد.
بر
علاوه ما امور متعدد مادى داريم كه محسوس نيستند ولى وجود آنها را همه قبول دارند.
مانند قوه جاذبه عمومى و حركت زمين و اشعه ماوراى بنفش و مادون قرمز و امثال آن[1].
اتفاق
نظر بر وجود اين امور مادى ثابت مىكند كه حسى بودن و نبودن اشياء ربطى به صحت
وجود آنها ندارد و مىشود كه اشيايى موجود باشند و محسوس نباشند منتهى به آثار خود
درك مىشوند و در اين صورت آفريدگار جهان و روح انسان نيز به آثار خود درك مىشوند
و وجودشان مورد تصديق قرار مىگيرد.
آيات
زيادى از قرآن از راه آثار مشهود بر وجود خالق استدلال نموده
[1] - براى تفصيل اين موارد به كتاب عقايد اسلامى
نگارنده مراجعه شود.