چرا
در پوهنتون در دوره شاهى كمونيزم شرقى و غربى در بين جمعى از محصلين رواج يافت؟
چرا غالب محصلين بمقررات شرعى اهميت كمترى قائلند
چرا
جمعى از محصلين كه خواهان عدالت اجتماعىاند در دورا اشتغال در دواير دولتى
رشوتخور ميشوند.
چرا
انانيكه براى طبقه محروم مظاهرات ميكنند بعدا رفاهطلب ميگردند و همه چيز را
فراموش ميكنند؟
چرا
بين محصلين و اساتيذ پوهنتون و علماى دينى، انس و الفت و همكارى وجود ندارد؟
چرا؟
و چراهاى ديگر؟
البته
اين چراها در حق غير محصلين بشكل محدودتر نيز مىآيد.
بنظر
نگارنده سر اين چراها در عدم اگاهى يا ضعف اگاهى دينى محصلين به تعاليم اسلام و
عدم نفوذ يا نفوذ كماخلاقى مىباشد.
و
لذا ان دسته از محصلين و اساتيذ محترم كه اگاهى نسبى به نظريات اسلام و تمايلى به
اخلاق دينى دارند از اين چراهاى مستثنى ميباشند.
بنابراين
مسولين محترم پوهنتون و بطور كلى حكومت بايد براى هر سال تعليمى پوهنتون كتابهاى
دينى و اخلاقى به تناسب سويه علمى انان تهيه كند كه عقايد و امانت محصلين و
فارغالتحصيلان را از چراهاى فوق بيرون برد.
من
نميدانم اين موضوع تا چه اندازه در نظر شما خواننده عزيز اهميت دارد و بنظر من اگر
چنين شود خيلى از مشكلات ما برطرف ميشود و فرزندان عزيز ما از بدبينى بدين واز
رشوتخورى بدور ميشوند ولى در پايان يك سوال ديگر باقى مىماند كه چرا جمعى از
قاضيان كه علم دين خواندهاند رشوت ميخورند و حقوق مستحقين را پايمال ميكنند؟ جواب
ان اينست كه اين دسته نيز از اخلاق دينى و تقواى الهى بدوراند و يا اقلا
ضعيفالايمان هستند و لذا تربيت اسلامى پهلوى علم طبيعى و بشرى و دينى در همه
مراحل تعلم و تحصيل پايپا بايد بيش برود. و اللّه الهادى.