نام کتاب : توحيد اسلامى و نظرى بر وهابيت نویسنده : ناشناخته جلد : 1 صفحه : 41
2- تعظيم به قصد تدين و دين دارى نيز عبادت و موجب شرك است، هرچند كه
مقرون به قصد الوهيت و خدايى نبوده باشد. بلى اگر چنين تعظيمىدليل شرعى داشته
باشد شرك نيست، كفار واسطه ها را به عنوان شفيع و نزديكى به خدا تعظيم مىكردند و
چون اذن شرعى در اين مورد وجود نداشت، عبادت غير خدا شمرده شده است.
3-
كفار واسطهها را به عنوان خالق يا مؤثر در تدبير جهان تعظيم مىكردند، منتهى الله
را از همه خدايان ديگر برتر و بالاتر مىدانستندو اينكه چرا خداى بزرگتر را تنها
نمىپرستيدند و خدايان كوچكتر را مىپرستيدند؛ دليل خرافى شان اين بود كه ما
كوچكترها را به واسطهى اينكه وسايل نزديكى ما به خداى بزرگتر مى شود، مىپرستيم
و به وسيلهى پرستش اينان را شفيعان خود در قضاى حوايج به سوى خداى بزرگتر قرار
مىدهيم و اين عمل به اتفاق همه مسلمين شرك است.
و
دليل بر اين احتمال استعمال لفظ عبادت (جمله نعبدهم) در آيه است كه سابقاً معناى
آن ذكر شد، و مهمتر كلمه اولياء، اولياء جمع ولى است ولى به معناى مباشر كار
مىآيد، و حاكم و فرمانروا و دوست.
و
مؤيد اين گفتار اين آيه مباركه نيز مى شود؛ وَ يَعْبُدُونَ مِنْ
دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ
شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ ..؛ (يونس: 18). كفار چيزهاى غير از خدا
را مىپرستيدند كه ضرر و نفعى به حالشان نداشتند و مىگفتند كه اينان شافعان ما
نزد خداونداند. اگر كفار اعتقاد به تأثير بتها و غيره نمىداشتند لازم نبود قرآن
نفع و ضرر آنها را انكار كند و اگر احتمال سوم قوى نباشد لا اقل آيه مباركه به
خاطر احتمالات سه گانه خود از جمله متشابهات مىشود كه اتباع آن جايز نيست و بايد
علم آن را به خدا موكول نمود. خاتمه در نفى ضد و مثل و نظاير آنها
«تضاد»
تعاقب دو چيز بر محل واحد است؛ مانند صورت. يا بر موضوع مانند عرض (سياهى و سفيدى)
با تنافى كامل بينشان. گاهى ضد بر چيزى اطلاق مىشود كه در قوت و ممانعت برابر
ديگرى باشد؛ مثلا دو ذات وجوديست كه هر كدام به جاى ديگرى واقع مى شود؛ مىگوييم
زيد انسان است به جايى اينكه بگوييم احمد انسان است.
مشابهت
وحدت دو چيز در كيفيت است.
نام کتاب : توحيد اسلامى و نظرى بر وهابيت نویسنده : ناشناخته جلد : 1 صفحه : 41