ذهاب اله گفته شده كه الهه با هم مبائناند و اثر
مبائن هم مبائن است پس بين موجوديكه آثار اين الهه است اتصال و نظامى وجود نخواهد
داشت بنابراين نظم عمومى نيز برهم مىخورد و از اين گفتار بيان ملازمه در آيه
مباركه لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ
إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا نيز روشن مىشود.
زمين و آسمانها فاسد مىگرديد. تفسير دوم علو بر يكديگر گفته شده كه انواع تدابير
مختلف است آن الهى كه نوع عالى تدبير را دارد بر ديگران برتر خواهد بود و استقلال
ديگران در تدبيرشان كه مدعاى مشركان است بر هم مىخورد و بعنوان يك واسطه
درمىآيند. ولى اينكه وجود مخلوقات متبائن در يك نظام عمومى اصلح قابل تصور نيست و
چرا با اتصال و نظم منافى است نه بيّن است و نه دليلى براى ان بچشم مىخورد.
راست
است كه انواع تدبير داراى اقسام عالى و پست است و موجودات هم داراى اقسام مختلفى
هستند ولى اگر فرض شود كه همه عاليه يكنوع تدبير را اعمال مىكنند و هركدام از
آلهه از هر نوع موجودات (عالى و سافل) را مىآفريند بيان اخير اين گوينده هم قابل
اعتماد نمىشود.
بنابراين
تفسير هردو آيه محتاج به تعمق بيشترى است. بهرحال لفظ اله در اين دو آيه ظاهرا
بمعناى خالق و فاعل است نه بمعناى معبود چنانچه در آياتى ديگر به اين معنى (معبود)
آمده است. ولى بدليل روشنى ثابت نشده كه معناى حقيقى آن معبود است يا خالق و فاعل
تا استعمال آن در يكى محتاج به قرينه باشد و در ديگرى نه، تا به نحو مشترك لفظى در
هر دو حقيقت است؟ و بهمين لحاظ در عدهاى از موارد استعمال آن در قرآن مجيد و
احاديث فهميده نمىشود كه مراد از آن كدام معنا است منجمله در كلمه طيبه توحيد (لا
اله الّا اللّه) بدرستى فهميده نمىشود مراد نفى معبود است يا نفى خالق، و
دانشمندان دراينباره دو نظر مختلف دارند و هركدام براى نظر خود شواهدى بيان
مىكنند بلى معبود حقيقى با خالق بودن ملازمه دارد.