نداشت، اسلام را متهم مىكنند؛
مىگويند: دين اسلام نتوانست ما را اصلاح كند. شياطين نيز از اين فرصت استفاده
نموده و با آنان همصدا مىشوند تا مردم را از دين آسمانى دور سازند. وقتى مردم از
خدا دور شدند و از دين پيروى نكردند، به بلاهاى مختلف گرفتار مىشوند. بعد همين
شياطين دوباره مىآيند و فرياد مىزنند كه اسلام ما را بدبخت نمود؛ در حالىكه خود
آنها مقصراند؛ بهدستورات اسلام عمل نكردند، به وسوسههاى شيطانى مبتلا شدند، به
هواهاى نفسانى گرفتار شدند، لذا مرض روحىشان شدت يافته و به مصيبتهاى بزرگ
گرفتار مىشوند.
ملّتىكه
بهدستورات خداوند جل جلاله عمل نكنند، قطعًا به خوشبختى نمىرسند؛ زيرا خوشبختى
دنيا وآخرت در گرو دين است؛ دين تنها چيزى است كه روح انسان را شفاف مىكند. تجربه
ثابت كرده است كه هر ملتى به قانون و مقررات دينى پاىبند نباشند، از كمال انسانى
فاصله گرفته و از خدا غافل مىشوند، وقتى از خدا غفلت ورزيدند، مسلمًا به دام بلا
گرفتار مىشوند. بهعنوان مثال قانون اساسى افغانستان صد در صد اسلامى است؛ ولى
كسى به آن عمل نمىكند. مسئولين حكومتى به بهانههاى مختلف از قانون سرپيچى
مىكنند. اكثريت خاموش جامعه نيز در برابر قانون شكنىهاى مسئولين بىتفاوت هستند
و هيچگونه اعتراضى در برابر قانون شكنى انجام نمى دهند. اين بىتفاوتىها سبب
مىشود كه كشور از ترقى باز بماند و در آينده نيز اميدى به پيشرفت وجود نداشته
باشد.
به
نظرمن، در اين مورد علماى دين مسئوليت بيشتر دارند؛ آنها وظيفه دارند كه مردم را
از مسائل سياسى و اجتماعى و اخلاقى آگاه سازند؛ آنان بايد مردم را موعظه كنند؛
وظيفه علماء است كه به مردم بگويند نسبت به سرنوشت خود و سرنوشت كشورشان بىتفاوت
نباشند، يا حد اقل يك عكسالعمل ضعيف در برابر قانون شكنان از خود نشان بدهند. اين
موضوع خيلى مهم است و در كشورهاى