بنابراين نتيجه چنين مىشود كه
جهانبينى و ايدئولوژى، هردو از لازمه زندگانى بشر است و انسان بدون هدف بهجايى
نمىرسد و از قافلهى انسانيت خارج مىشود.
دين
الهى همانند خورشيد است كه در روشنى آن كسى گمراه نمىشود و زود به هدف خود
مىرسد؛ اما كفر و جهل مانند شب تاريك است كه قدر مسلم در تاريكى آن، نهتنها
انسان به هدف خود نمىرسد؛ بلكه از هدف خود دور و گمراه مىشود. چه خوب است كه
انسان از روشنايى دين آسمانى استفاده نموده و از منكرات كه در واقع جز تاريكى چيزى
ديگرى نيست خود را دور نگهدارد؛ دين در واقع نورافگنى است كه انسان را از گمراهى
نجات مىدهد، مشروط به اينكه از دستورات آن به درستى استفاده نمايد.
من
بهياد دارم كه موقع از مكه معظمه به سوريه رفتيم و شب از دمشق سوار ماشين گرديده
و بهسوى عراق حركت كرديم. هوا بسيار تاريك بود و جاده هم خاكى و خراب؛ (اسفالت
نبود) هوا چنان تاريك بود كه راننده ماشين در موقع راه رفتن نسبت به خط سير خود
مشكوك بود و نمىدانست كه خط سير او به كدام طرف است! مقدارى زيادى راه رفتيم در
وسط راه ديديم كه چند نفر عرب بيابانى در كنار جاده ايستادهاند، راننده ماشين نزد
آنان كه رسيد توقف كرد؛ بعد از آنها پرسيديم؛ راهىكه ما مى پيماييم به كجا منتهى
مىشود؟! آنها گفتند، كجا مىرويد؟ گفتيم عراق مىرويم، آنها گفتند: اكنون شما
بهسوى دمشق در حركت هستيد و بايد مسير خود را صد و هشتاد درجه تغير دهيد تا
بهسوى عراق برگرديد. مىبينيد كه تاريكى چهقدر ضرر دارد! جاده خاكى و هواى تاريك
شب باعث گرديد كه راننده خط سير خود را تشخيص داده نتواند؛ آهسته آهسته از مسير
خود منحرف گرديده تا اينكه به صد و هشتاد درجه انحراف رسيديم. در نتيجه چندين
ساعت وقت ما ضايع گرديد و به هدف خود نيز نرسيديم.