خوش بختى و كمال سوق مىدهد.
قرآن مجيد جهان بينى انسانى را براى بشريت مىآموزد و مىخواهد انسانها بدانند كه
دنيا زاييدهى تصادف كور نيست؛ بلكه از خود خالقى دارد توانا، مدبر و دانا. تصادف
يعنى معلول بىعلّت و رد كردن قانون عليّت، قبول نكردن قانون عليّت، يعنى سردرگمى،
نفهمى، چشم بسته راه رفتن، خود را فريب دادن و سرانجام به خود خنديدن. آيا مىشود
كه انسان عاقل چنين چيزى را قبول كند؟ آيا ممكن است انسان بدون ايدئولوژى مشخص
زندگانى كند؟ جواب منفى است و مسلماً كسانىكه جهان بينى ندارند و بدون ايدئو لوژى
مشخص زندگانى مىكنند، از انسانيت نيز چيزى نمىداند.
از
نظر انسانى كافر و مسلمان باهم فرقى ندارند؛ زيرا هردو در انسانيت باهم شريك هستند
و فرقى بين آنان وجود ندارد، هردو انساناند؛ ولى در مرحلهى عمل ميان اين هردو
تفاوت وجود دارد. به عنوان مثال: اگر شخص از اول صبح با اراده قوى و براى رسيدن به
هدف مشخص حركت كند و تا غروب هم راه برود، با توجه به اينكه هوا روشن بوده از نور
آفتاب نيز به خوبى استفاده كرده است، راه را از چاه تشخيص داده و به هدف خود نزديك
شده است؛ اما شخص ديگر برعكس، از تنبلى صبح تا غروب خوابيده، وقتى هوا تاريك
شدهاست بدون هدف مشخص بهدنبال چيزى حركت مىكند، بعد از چند لحظه در تاريكى مطلق
قرار مىگيرد و راه را گم مىكند، شب تا صبح راه مىرود وقتى صبح هوا روشن مىشود،
مىبيند كه از اول شب تا صبح در يك منطقه به دور خود چرخيده است و يك گام هم
بهسوى آنچه كه مىخواهد نزديك نشده است؛ عمل اين دو نفر به اختيار خودشان صورت
گرفته است؛ اما يكى از آنها به هدف خود رسيده و ديگرى با وجود زحمتهاى زياد به
هيچ جايى هم نرسيده است. هردو نفر راه رفته است؛ منتهى در انتخاب، يكى با دقت و
آگاهى عمل كرده است و ديگرى بدون دقت و آگاهى؛