اين احتمال به همين آيه اخير
تضعيف مىشود؛ زيرا دلهايى كه درسينه ها است مسلماً عضو فيزيكى بدن است ولى مع
الوصف كورى به او نسبت داده شده كه از صفات نفس است. (دقت شود) و آيه ديگرى نيز
بهمين منوال است.
دوم:
كه قلب به معناى لغوى خود است. ولى صفات نفس به او بواسط ارتباطى كه بين نفس و روح
و قلب فيزيكى قائم است مجازاً نسبت داده شده است و همين احتمال قوى است. ولى اين
ارتباط تا امروز هم در فلسفه و هم در علوم تجربى و پسيكولوژى و روانشناسى مجهول
مانده و بايد منتظر آينده باشيم.
نقص اطراف زمين
«أَ
وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها وَ اللَّهُ
يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُوَ سَرِيعُ الْحِسابِ»
(الرعد: 41)؛ آيا نديدند كه ما از اطراف و جوانب زمين كم مىكنيم. و خداوند حكومت
دارد و كسى نمىتواند از حكم او جلو گيرى نمايد و حساب او بسيار سريع صورت
مىگيرد.
اين
آيه از مشكلات است چون اطراف كره زمين چيزى ازآن كم نمىشود. پس بهتر است از تفسير
آن خود دارى كنيم كه تأويل بردن آيه بدون دليل شرعى جواز ندارد. در بين اقوالى كه
در تفسير يا تأويل آن گفته شده يكى اين است كه مراد از زمين اهل زمين است. افراد
إنسان خصوصاً دانشمندان، نخبگان حكومتها و (اقوام و تمدنها و نژادها) مى روند و
زير خاك قرار مىگيرند و ما بايد از رفتن آنان عبرت بگيريم و لى اين تأويل چنگى
بدل نمى زندن؛ زيرا زوال تدريجى افراد و اقوام و دولتها كه مقارن با آمدن تدريجى
افراد و اقوام ديگر است عرفاً نقص گفته نمىشود خصوصاً كه تعداد آمدنى ها غالباً
بيشتر از رفتنى ها بوده تا جايى كه امروز افراد و اقوام جهان به بيشتر از هفت
ميليارد إنسان رسيده است و اطراف بيشتر زمين را مسكن گزيده اند.