قُلْ
كلٌّ يعْمَلُ عَلى شاكلَتِهِ أى: خليقته و ملكته الغالبة عليه من مقامه فمن كان
مقامه النفس و شاكلته مقتضى طباعها عمل ما ذكرنا من الإعراض و اليأس و من كان
مقامه القلب و شاكلته السجية الفاضلة عمل بمقتضاها الشكر و الصبر فَرَبُّكمْ
أعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أهْدى سَبِيلًا من العاملين عامل الخير بمقتضى سجية القلب و
عامل الشرّ بمقتضى طبيعة النفس فيجازيهما بحسب أعمالهما.[2]
علامه
طباطبايى، در بيانى مبسوط معتقد است كه انسان يك شاكله ندارد. او در تفسير خود، در
حقيقت ضمن نفى معناى «نيت» براى شاكله، از دو شاكله براى انسان نام مىبرد و
مىنويسد:
آدمى
داراى يك شاكله نيست، بلكه شاكلهها دارد: يك شاكله آدمى زائيده نوع خلقت و
خصوصيات تركيب مزاج اوست، كه شاكلهاى شخصى و خلقتى است، و از فعل و انفعالهاى
جهازات بدنى او حاصل مىشود، مانند خود مزاج او كه يك كيفيت متوسطهاى است كه از
فعل و انفعالهاى كيفيتهاى متضاد با يكديگر حاصل مىشود؛ شاكله ديگر او خصوصياتى
است خلقى كه علاوه بر شاكله، كه از ناحيه تأثير عوامل خارج از ذاتش در او پديد
مىآيد و آدمى به هر شاكلهاى كه باشد و هر صفت روحى كه داشته باشد، اعمالش بر طبق
همان شاكله و موافق با فعليات داخل روحش از او سر مىزند، و اعمال بدنى او همان
صفات و فعليات روحى را مجسم مىسازد، همچنانكه انسان متكبر مغرور، اين صفات
روحىاش از سراپاى گفتار و سكوت و قيام و قعود و حركت و سكونش مىبارد و شخص خوار
و ذليل و مسكين، از تمامى حركات و سكناتش ذلت به چشم مىخورد، و همچنين شجاع با
ترسو، و سخى با بخيل، و صبور با عجول، و هر صاحب صفتى با فاقد آن صفت، از نظر
كردار و رفتار متفاوت است، و چگونه