دانش
دو قسم است: دانش مربوط به دينها، و دانش مربوط به بدنها». در برخى ديگر از
روايات، علم سه يا چهار نوع دانسته شده است كه در همه آنها «علم الابدان» يا «طبّ
الابدان» يكى از اقسام علوم دانسته شده است.[2]
اكنون
اين پرسش مطرح است كه «آيا انسان به مثابه موجودى كه خداوند او را آزاد آفريده و
آزادى حقى طبيعى اوست، مالك و صاحباختيار جسم خويش نيست؟». بهراستى آيا انسان
مجاز نيست به جسم خود آسيبى وارد آورد، يا عمر خود را كوتاه كند و به اختيار خود
به زندگىاش پايان دهد؟ شايد پيروان برخى مكاتب، هرگونه تصميم آدمى براى جسم خويش،
و هرگونه تعامل با جسم خويش را مشروع بدانند و انسان را صاحباختيار جسم خويش
قلمداد كنند و به او اختيار دهند هرگونه رفتارى در رابطه با جسم خويش در پيش گيرد،
اگرچه در جهت زيانرسانى به جسم خود باشد؛ اما همانگونه كه گذشت، در تعاليم
آسمانى دين مبين اسلام، جسم انسان امانتى است كه در اختيار او قرار داده شده و او
مكلف است امانتدار باشد و در محافظت از موهبت وجود، كه پروردگار به او عطا كرده
است، در راه دستيابى به سعادت و كمال بكوشد. همچنين در احكام شرعى، همواره سلامت
جسم مكلَّفان، كانون توجه شارع مقدس بوده است. در اهميت سلامت جسم مكلف از ديدگاه
شرع مقدس، همين بس كه آنجا كه سلامت بدنِ آنان در معرض تهديد قرار مىگيرد، براى
حفظ سلامت يا تداوم زندگى، حرامها حلال، و حلالها حرام يا حتى واجب مىشود و بسيارى
از احكام شرعى تغيير مىكند. به همين دليل فقيهان از قاعده «لاضرر و
لا ضرار فى الاسلام» و «كل مضرّ حرام» براى تبيين حرام و حلال شرعى
استفاده مىكنند.[3] براى مثال، براى محافظت از
جانِ انسان