نام کتاب : حديث اسلامى، خاستگاه ها و سير تطور نویسنده : موتسكى، هارالد جلد : 1 صفحه : 427
در اينجا سؤال راجع به اينكه سعد فقط يك دختر دارد، واضحتر از نسخههاى قبلى است. آخرين جملات سعد همچون ضميمهاى به متن است كه پيوند آشكارى با نسخههايى كه بر مسأله هجرت تأكيد دارند. به ويژه با نسخههاى 1، 2 و 3 فراهم مىآورد. امّا مسأله وصيّت در تمام محور اصلى ظاهر شده است.
14. هشام بن عمّار، الحسين بن الحسن المروزى و سهل، سفيان بن عُيينة، الزُهرى، عامر بن سعد، پدرش.
سعد گفت: «من در سال فتح مكّه بيمار شدم و به حال احتضار افتادم. رسول خدا به عيادتم آمد، و من عرض كردم. «اى رسول خدا، من مال فراوانى دارم و تنها يك دختر دارم كه وارث من است. آيا مىتوانم دو سوم مالم را صدقه دهم؟»
پيامبر: «نه.»
سعد: «نيمى از آن را چطور؟»
پيامبر: «نه.»
سعد: «پس يك سوم؟»
پيامبر: «يك سوم، و يك سوم زياد است. بهتر آن است كه بازماندگانت غنى باشند تا آنكه آنها را محتاج وانهى كه به سوى ديگران دست حاجت دراز كنند.»[1]
در اينجا گويى در همان زمينهاى قرار داريم كه نسخههاى 5 تا 9، امّا تفاوتهاى مهمى در كار است. گرچه مكان و زمان هيچ مناسبتى با ماجراى گزارش شده در اينجا ندارد، روايت به ما مىگويد كه ماجرا در طى سال فتح مكّه رخ داده و در نتيجه پيوند اندكى با متن [هاى] مربوط به مسأله هجرت برقرار مىشود. به علاوه سعد نه از اينكه همه ثروتش را وصيّت كند، بلكه از امكان صدقه دادن دو سوم آن مىپرسد. اين نكته همراه با عبارت آخر محمّد [ص] به ما مىفهماند كه نسخه 14 مؤيّد اين تفسير است كه سعد به اشتباه در انديشه دستگيرى از مردم بوده در حالىكه بايد به فكر باقى گذاشتن معيشتى درخور براى بازماندگانش باشد. اين تفسير را در نسخه بعدى از اين هم روشنتر مشاهده خواهيم كرد.