نام کتاب : حديث اسلامى، خاستگاه ها و سير تطور نویسنده : موتسكى، هارالد جلد : 1 صفحه : 33
در گروه سوم محقّقانى جاى داشتند كه تنها برخى- و نه تمام- آراى شاخت در باب حديث را پذيرفته بودند و در پى آن بودند ديگر نكاتى را كه بسيار افراطى يا كلى مىديدند اصلاح كنند. دو رهيافت متفاوت در ميان اينان به چشم مىخورد. 1) برخى از اين محقّقان ميان شكل و محتواى روايات تمايز قائل شدند. اينان در اين نكته با شاخت توافق داشتند كه شكل بسيارى از احاديث آن گونه كه در جوامع مكتوب روايى آمده، جعلى و متأخّر است، امّا اين ادعاى شاخت را رد كردند كه هيچ گونه روايتى از پيامبر و صحابه در طول قرن نخست وجود نداشته است. كسانى چون نوئل كولسون، خويتر يُنبُل، جان بِرتُن، و ديويد پاوِرز را مىتوان در اين دسته جاى داد. 2) دسته ديگر كوشيدند با استفاده از برخى روشهاى شاخت، نتايج او را محك بزنند. آنان رهيافت انتقادى وى به متون را تكامل بيشتر بخشيدند تا احاديث را دقيقتر تاريخگذارى كنند و به اين پرسش پاسخ دهند كه آيا واقعاً هيچ حديثى در قرن نخست هجرى وجود نداشته است؟ اسلامشناسانى چون يوزف فان اس، گِرِگور شوئِلِر، و هارالد موتسكى در اين دستهاند.
به ديدگاههاى برخى از نمايندگان اين دو دسته رويكرد از گروه سوم به اختصار اشاره مىكنم. يُنبُل در مقالهاى با عنوان «تاريخگذارى تقريبى خاستگاههاى حديث اسلامى»[1] به ديدگاه ماقبل شاخت باز مىگردد كه مبادى حديث در زمان پيامبر شكل گرفته است.[2] وى مىپنداشت كه نخستين بار قصهپردازان به سبب انگيزههاى دينى خود به ترويج حكايتهاى آموزنده و اخلاقى در باب سيره و فضايل پيامبر و نخستين مسلمانان پرداختند. امّا تنها در اواخر قرن نخست- و نه تا پيش از سال 670 يا 680 ميلادى- بود كه نقل حديث به صورت رسمىتر و هماهنگترى آغاز شد. يُنبُل اين فرضيه را بر مبناى پژوهش در روايات مربوط به منشأ پيدايش اسناد، مبادى نقد نقل حديث، و عرضه و رواج حديث در برخى مناطق استنباط كرد.[3] اين بدان معناست كه يُنبُل همانند گلدتسيهر و بر خلاف شاخت بر اين باور بود كه