نام کتاب : حديث اسلامى، خاستگاه ها و سير تطور نویسنده : موتسكى، هارالد جلد : 1 صفحه : 190
او را واداشت. آنگاه او براى پسرانش نوشت و اكنون مردم حديث مينويسند».[1] امّا فشار حاكمان تنها علتى نيست كه زهرى براى توجيه تدوين رسمى مكتوب و انتشار حديث مطرح كرده است؛ همان عملى كه از نظر او، تا مدّتها وقيح و ملامتبار بود. ديگر دلايلى كه وى مطرح مىكند اينهاست: «اگر نبود احاديثى كه از شرق به دست ما رسيده و ما آنها را نمىشناختيم و ردّشان كردهايم، من هرگز حديث را به نگارش در نمىآوردم و اجازه نگارش آن را نمىدادم».[2] در اينجا تقابل «شرق» و [231] «غرب» عراق و شامات، خود را آشكار مىسازد. در بخش بعد به اين موضوع نظر داريم.
چهارم
هر چند زُهرى دوست و حامى امويان بود، در آغاز با طرح تدوين رسمى حديث مخالفت كرد. نتيجتاً انتظار داريم كه خارج از مرزهاى حكومت امويان در شام، به ويژه در عراقِ ضداموى، حتى با مخالفتهايى بيشتر روبرو شويم. هر چند ظاهراً هيچ حمله مستقيم و آشكارى به چشم نمىآيد، مخالفتهاى غير مستقيم به صورتى گسترده و به دو شكل خاص ظهور و بروز يافته است. نخست، انتشار احاديث بيشترى حاكى از مخالفت با حفظ حديث از طريق كتابت بود. در قرن نخست هجرى بحث كمترى راجع به اين موضوع در ميان بوده است.[3] امّا تجزيه و تحليل أسانيد بنابر روش شاخت/ يُنبُل[4] كه قصد داشتند آخرين «حلقه مشترك» ى را بيابند كه حديث را منتشر ساخته است (به نظر من اين لزوماً به اين معنا نيست كه اين فرد حديث را وضع كرده است)، به روشنى مبين اين است كه بحث اصلى صرفاً از اوايل سده دوم هجرى (سال وفات عُمَر بن عبد العزيز) شروع شده و چند دهه تداوم داشته است. همچنين در مىيابيم كه متأخّرترين راويان مشترك كه عليه نگارش