نام کتاب : حديث اسلامى، خاستگاه ها و سير تطور نویسنده : موتسكى، هارالد جلد : 1 صفحه : 186
داشت: «نخستين فردى كه علم (يعنى حديث) را [در حجمى وسيع [گردآورى كرد و نگاشت ابن شِهاب بود: «أوَّل مَن دَوَّن العلمَ والكتابَ ابنُ شِهاب».[1] او كه در پيشبرد انتشار حديث به صورت مكتوب نقش اصلى را عهدهدار بوده (ادامه مقاله)، ظاهراً در تمام دوره حياتش از اين كار خود در ترديد و رنج به سر برده است. اين نكته را از برخى منقولات كه از او يا درباره او به دست ما رسيده است، مىتوان دريافت. مهمترين سخن زُهرى كه در اين باب بسيار مكرّر از او نقل شده چنين است:
كنَّا نَكرَهُ كتابَ العِلمِ حَتّى أكرَهنَا عَليهِ هؤلاءِ الأُمَرَاءِ فَرَأينَا ألّا نَمنَعَهُ أحَدا مِنَ المُسلِمينَ؛ ما از نگارش علم (يعنى حديث) اكراه داشتيم، تا اين كه اين حاكمان ما را به اين كار واداشتند. امّا اكنون بر اين نظريم كه هيچ مسلمانى را نبايد از اين كار (يعنى نگارش حديث) منع كرد».[2]
ضميمه تشريحى نخست در باب تعبير «كرِهَ الكتَابَ [ة]» او با نگارش مخالف بود.
بىهيچ شك و ترديدى ترجمه بالا صحيح است، نه آن كه سزگين چنين انجام داده است. «ما با نقل احاديث به شكل كتاب (يعنى صرف نوشتن متون ... بدون عرضه بر استاد و يا شنيدن از وى) مخالف بوديم».[3] بايد پذيرفت كه كتاب [يا كتابة] مىتواند بر شكل ناموجّه نقل حديث به صورت استنساخ از متون مكتوب دلالت داشته باشد. مثالى براى اين معنا چنين است. «إذا حَدَّثَ [عمرو بن شعيب] عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ فَهُوَ كتَابٌ وَمِن هُنَا جَاءَ ضَعفُهُ؛ وقتى عمرو بن شعيب از پدرش، و او از پدربزرگ نقل مىكند، روايت او «كتاب» است، و همين خود علت ضعف اوست».[4] اين نكته در همه جا صادق است؛ چنان كه چهار مثال زير آن را نيك اثبات مىكنند:
[1]. ابنعبدالبر، جامع، ج 1، ص 73، 76؛ ابو نعيم، حلية الاولياء وطبقات الاصفياء( قاهره، 1932- 1938)، ج 3، ص 363؛ قس سزگين،GAS ، ج 1، ص 280.
[2]. ... ابنسعد، ج 7، جزء 2، ص 157؛ نيز نك. سزگين،GAS ، ج 1، ص 62- 63.