نام کتاب : حديث اسلامى، خاستگاه ها و سير تطور نویسنده : موتسكى، هارالد جلد : 1 صفحه : 170
موازات هم پيش رفته باشد. در جايى كه منابع مكتوب وجود ندارد يا قابل شناسايى نيست، راوى جز ذكر منبعى شفاهى (و مرجعيتى علمى) چارهاى ندارد تا از اين راه نقل خود را سنديت و وثاقت بخشد (أسند- إسناد).
در ميان مسلمانان، مخالفت با نگارش احاديث، همان گونه كه گلدتسيهر به درستى خاطرنشان كرده بود،[1] نزاعى طولانى مدت و صرفاً نظرى ميان موافقان و مخالفان كتابت بود و به اصلِ عملِ كتابت- كه تا آن زمان كاملًا تثبيت شده بود- دخلى نداشت. به نظر نمىرسد بتوان هيچ امر مشابهى را در يهوديت سراغ گرفت. جستجو در اين سنّت براى يافتن مباحثى در دفاع از كتابت آموزههاى شفاهى، كارى عبث است.
بدينسان ممانعت از نگارش تورات شفاهى هرگز به صورت رسمى لغو نشد.[2] [218] اين امر به نوبه خود ناشى از اين واقعيت است كه زمان مشخص كتابت منقّح ميشنا و تلمود فرضى است و در ميان محقّقان يهودى سدههاى ميانه و نيز محقّقان جديد مسيحى و يهودى موضع بحث و نزاع بوده است. در خصوص ميشنا كه اساسىترين اثر در آموزههاى شفاهى يهود به شمار مىرود، فاصلهاى زمانى از (حداكثر) 200 ميلادى تا (دست كم) 500 ميلادى، يعنى دورهاى قريب 300 سال، مورد بحث و نظر است.
پرسش اصلى در اينجا آن است كه آيا مجموعهها يا مدوّنات نخستين ميشنا- يعنى آن ربّى عقيبه (حدود 100 ميلادى) و به ويژه يكى ديگر را كه ربّى يهوداها- ناسى (متوفاى حدود 200 ميلادى) تهيه كردهاند- به صورت مكتوب بودهاند يا نه؟ به نظر ليبرمن، ربّى عقيبه از هيپومنماتا (- يادداشتهاى شخصى) شاگردانش بهره برده و ميشناى جديد را گردآورى كرده است.[3] با اين حال، انتشار آن كاملًا شفاهى بوده است، به گونهاى كه راويان مخصوص (به اصطلاح تنّائيم) اين متنها را به ذهن مىسپردند و در كنيسه از حفظ مىخواندند. در مواردى كه شكى پديد