سياستِ صبر و حوصله در پيش گرفتهاند تا ببينند ما در داخل ايران نيروهاى انقلابى و كاردان را چگونه جذب مىكنيم و چقدر آنها را ارج مىنهيم. ما حتماً بايد در عملكرد خود در اين زمينه، تجديد نظر كنيم و هر كسى را بر طبق توان و لياقتش به كار بگماريم.
خطرى كه گاه به ذهن انسان خطور مىكند اين است كه مبادا اين عدم جذب نيروها، ناشى از گروهگرايى، باندبازى و امثال اينها باشد؛ آيا خداى ناكرده، انگيزه عدم جذب نيروها و احساس عدم احتياج به ديگران، اين نيست كه مىخواهيم كارها را فقط بين خودمان تقسيم كنيم؟
اگر چنين فكرى هر چند به صورت ضعيف، در فرد يا افراد راه يابد، بايد بدانيد كه اولين قدمِ فساد به جمهورى اسلامى راه يافته است و ديكتاتورى و استبدادِ گروهى، جانشين ديكتاتورىِ فردى و استبداد فردىِ شاهنشاهى شده است.
همگى بايد هوشيار باشيم كه اگر روحيه فاسدِ گروهگرايى در جايى از ايران جوانه زد، آن را با برخورد اسلامى، ريشهكن كنيم.
با گذشت دو سال، هنوز مهمترين مسئله كشور ما مسئله جنگ است.
اين جنگ تحميلى اما با بركت، اين جنگ تحميلى اما مباركْ موجبِ سازندگى نيروهاى ما شد و ما را به دنيا معرفى كرد كه ملتى رزمنده هستيم اما جنگ طلب نيستيم.
(تكبير نمازگزاران)
در مورد طرف مقابل، دنيا به چه نتيجهاى رسيده است؟ مرد جنگ است يا مرد صلح؟
صحيحتر اين است كه بگويم او اصلًا مرد نيست، نامرد است. صدام در اين جنگ، هيچ چيز به دست نياورد؛ علت جسارت و پررويى او هم اين است كه اسم شكست را فتح مىگذارد و مىگويد: قشون ما با افتخار و قهرمانانه، بيست كيلومتر عقب نشستند.
ما با صداى بلند اعلام مىكنيم كه پس از گذشتِ دو سال از شروع جنگ، امروز ما قوىتر از آن روزى هستيم كه جنگ بر ما تحميل شد (تكبير نمازگزاران) و بر خلاف تمام كمكهايى كه توسط شاه فهد و امثال او به صدام مىشود، صدام ضعيفتر از آن روزى است كه به ايران حمله كرد.
(تكبير نمازگزاران)
52 هزار نفر اسير جنگىِ عراقى در ايران، تعداد بسيار فراوانِ كشتهها و زخمىهاى ارتش صدام در جنگ، اينها همگى دلايل آشكارِ تضعيف ارتش عراق هستند.
صدام اخيراً به ياوهگويى پرداخته و ما را تهديد كرده است كه در اين زمستان، جنگ را خواهد بُرد. معلوم نيست كه او چگونه اجازه چنين ياوهگويىهايى را به خود داده است؛ آيا او قوىتر شده است يا ما ضعيفتر شدهايم؟!
در شهر ما يك نفر زندگى مىكرد كه از نظر نيروى بدنى بسيار ضعيف بود، حتى حريفِ يك بچه هم نبود؛ اما بسيار پررو بود و با همه درگير مىشد؛ از همه كس هم