آن افراد جديدى است كه هر سال واردِ سنّ آموزش مىشوند. در نتيجه، با اين روند، كمبودِ اين صد هزار كلاسِ آموزشى، هميشه براى ما باقى خواهد ماند.
وضعيتِ كلاسهاى آموزشىِ ما واقعاً بسيار تأثرآور است. به من گزارش دادهاند كه بعضى از مدارسِ ما دو شيفته و برخى سه شيفته و برخى چهار شيفته هستند!!!
من پرسيدم مدرسه چهار شيفته چگونه است؟ گفتند مدارس چهار شيفته دو نوع است. نوع اول، اين كه هر شيفت در روز تنها دو ساعت به مدرسه مىآيد اما هر روز به مدرسه مىآيد. نوع دوم، اين گونه است كه برنامه مدارسِ چهار شيفته را مثل مدارسِ دو شيفته تنظيم مىكنند، با اين تفاوت كه هر شيفتْ تنها سه روز در هفته به مدرسه مىآيد، يعنى سه تا نصف روز.
انشاءالله مردم بايد همراه با حمايتِ دولت و مسئولان، يك حركت بسيجى براى حلّ مشكل كمبود صد هزار كلاس درس انجام دهند و مثلًا هر سال به جاى بيست هزار كلاس، چهل هزار كلاس درس بسازند تا پس از پنج سال، مشكل كمبود كلاسهاى درسى به طور كاملْ مرتفع شود.
يكى از كمبودهاى آموزشىِ ديگر ما، كمبود معلم است. مىگويند اگر براى جبران كمبود معلمْ از دانشجويان استفاده كنيم، بازدهىِ آموزشى كاهش مىيابد و اگر بخواهيم از معلمهاى بازنشسته استفاده كنيم، هر چند بازدهى آموزشىِ آنها مطلوب است، بودجه لازم براى اين كار را نداريم.
شخصى نزد من آمده بود و با گريه مىگفت: در يكى از دبيرستانهاى دخترانه، يكى از دبيرانِ همان دبيرستان به دليل نداشتنِ منزل، در خانه سرايدارِ همان دبيرستانْ زندگى مىكند. دخترِ او نيز در همان مدرسه درس مىخوانَد؛ اما به دليل وضعيت مسكنشان از همكلاسىهايش خجالت مىكشد و براى اينكه آنها نفهمند كه او در منزل سرايدار مدرسه زندگى مىكند، پس از تعطيل شدنِ مدرسه همراهِ بقيه دانشآموزان به خيابان مىرود و در گوشهاى مىايستد و آنگاه پس از رفتنِ همكلاسىهايش به خانهشان باز مىگردد.
ما بايد در برابر اين مشكلاتْ احساس مسئوليت كنيم و به جاى اتلاف وقت، نزاعهاى غير ضرورى و به دنبال اهداف ناممكن رفتن، بايد به فكر حلّ اين مشكلات باشيم كه انجام دادنِ آنها، هم مفيد و ضرورى است و هم ثواب اخروى دارد.
در نماز جمعه قبل، من مطالبى در باره صداقت، خدمتتان عرض كردم. در مورد آن خطبه، سؤالاتى از من صورت گرفته است و پرسيدهاند: منظورتان از صداقت چيست؟
منظور من از صداقت، چند چيز است:
اول، توافق فكر و قول. دوم، توافق قول و عمل و سوم، صداقت در وعده.
[پيامبر، خود به آنچه از ناحيه پروردگارش به او نازل شده، ايمان دارد.]
پيامبر صلى الله عليه و آله به حرفهايى كه مىزد، ايمان داشت. گفتارش، آينه فكرش بود.
گاهى اوقاتْ انسان به عنوان تبليغاتْ حرفهايى مىزند و چيزهايى مىگويد اما از آنجا كه اين حرفها مطابقِ فكر و اعتقادش نيست، اثرِ آنها محدود و ناچيز است.
خداوند سبحان در باره توافقِ قول و عمل مىگويد:
«لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ انْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»[2]