اگر قرار باشد كه ما تنها به فكر خود و زندگى و خوراك و رفاه و عيش و نوش خودمان باشيم، پس تعهد انقلابى و مذهبىِ ما چه مىشود؟ ما شيعه هستيم و علاوه بر وظايف انسانى و عرف بين المللى، يك سلسله وظايف اسلامى و مذهبى داريم كه بايد به آنها عمل كنيم.
مولى امير المؤمنين عليه السلام خطاب به مردم كوفه فرمود:
«اى مردم! براى من خبر آوردهاند كه لشكر معاويه به مناطق تحت حكومت حمله كردهاند و در يكى از منطقهها، وارد خانه يك يهودى شدهاند و خلخال[1] متعلق به يك زن يهودى را از پايش در آوردهاند و آن را سرقت كرده و بردهاند.
من اطمينان دارم كه هنگامى كه آن زنِ يهودى در دستِ سربازان بىرحمِ معاويه اسير بوده، فريادْ زنان طلبِ كمك و يارى مىكرده و كسى به او پاسخ نمىداده است.
اگر از شما مسلمانان و اهل كوفه، كسى در اثر شنيدنِ اين خبر، از شدتِ غصه هلاك شود و بميرد، قابل ملامت نيست».
امير المؤمنين در اين قضيه به ما ياد داد كه يك مسلمان بايد اين گونه متعهد باشد و اين طور در برابر مسئوليتهاى اجتماعى، اندوهگين و غصّهدار شود.
گاه انجام وظيفه با زبان است و گاه با قلم.
به هر حال، انسان بايد خود، شرايط را بسنجد و تكاليفِ شرعى و اجتماعىاش را انجام دهد.
در اين خطبه، روى سخنم با شما مردمِ غيرتمند و عزيز و هميشه در صحنه بود و خلاصه سخنم اين شد كه ما مسلمانان داراى برخى تكاليف اجتماعى هستيم و به هيچ بهانهاى براى ما جايز نيست كه از زير بار تكاليف اجتماعىمان شانه خالى كنيم و مثلًا بگوييم كه ما وظايفمان را انجام دادهايم و فعلًا نوبتِ ديگران است.
در خطبه دوم براى اينكه زياد مزاحم وقتِ شريفِ شما نشوم، تنها به دو مطلب اشاره مىكنم.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، دو عامل، دست به دستِ هم دادند و سبب احياى برخى از ارزشهاى اسلامى در جامعه ما شدند. اين دو عامل، يكى شور و نشاط انقلابىِ ايجاد شده در مردم و ديگرى تدبير انديشمندانه برخى از مبلّغان دين بود.
معمولًا مبلّغان انديشمند دين، در باره ارزشهاى اسلامى فكر مىكردند و بعضى از آن آرمانها و ارزشها را به ميان مردم مىآوردند و به مردم معرفى مىنمودند.
مردم نيز از آرمانها و ارزشهاى اسلامى استقبال مىكردند و آنها را مىپذيرفتند.
در برخى از موارد نيز مردم در اثر شور و
[1]-/ نوعى زينت و زيورآلات كه در فارسى به آن،« پاىْ بَرَنْجَنْ» مىگويند.