شهرى كه من در آن زندگى مىكنم، شهر كوچكى است كه حدود پانزده هزار نفر جمعيت در آن زندگى مىكنند. تا نزديك به هشت ماه پيش، هيچ مركز پليسى در اين شهر وجود نداشت، دستگاه قضائىِ شهر هم تقريباً تعطيل بود و مردم زندگىِ عادىِ خود را بدون هيچ وقفه مهمّى ادامه مىدادند.
اخيراً يكى از روزنامههاى محلّىِ اينجا مقالهاى نوشته است كه من ترجمه قسمتى از آن را در سطرهاى قبل برايتان نوشتم.
ترجمه بقيه قسمتهاى آن به شرح زير مىباشد:
نزديك به دو سال پيش، يك گروهِ هفتاد نفرى از پناهندگان ايرانى از سوى سازمان پناهندگى دانمارك در اين شهر اسكان داده شدند. اين گروه هفتاد نفرى از اعضاى گروهكها بودند.
در بدو ورود اين گروهِ پناهندگان به آن شهرِ دانمارك، مردمِ آن شهر فكر مىكردند كه جمهورى اسلامى ايران، جمهورى ديكتاتورها است و پناهندگان ايرانى، دمكراتهاى خواهانِ آزادى هستند.
پس از نزديك به دو سال، مردم دانمارك فهميدند كه اين پناهندگان، به دليل مخالفت با نظام جمهورى يا به دليلِ نبودنِ آزادى و دمكراسى، از كشور خود نگريختهاند.
نيم نگاهى به كارنامه دو ساله اين گروهِ هفتاد نفرى، گوياى همه چيز است.
پس از آمدنِ اين گروه به آن شهر، دادگاههاى محلّى مجدداً فعاليتِ خود را از سر گرفتند و چون ديدند اداره دادگسترى، مشترى پيدا كرده است، جلوِ ساختمان دادگسترى را آبپاشى كردند و جارو كشيدند.
در مدتِ اين دو سال، پروندههاى زير از اين گروه هفتاد نفرى در دادگاههاى محلّىِ آن شهر تشكيل شده است:
76 فقره دزدى از فروشگاهها، 13 فقره چاقو كشى و ضرب و جرح منجر به نقص عضو، 4 فقره تجاوز به عُنْف، دو فقره تجاوز به دختران 8 و 11 ساله. هفت نفر از پناهندگان با ضمانتِ گروهى از مردم انسان دوستِ دانمارك كه پناهندگان را عدهاى آزاديخواه مى پنداشتند، هر كدام حدود 3 تا 4 هزار دلار از بانك، وام گرفتند و به آمريكا گريختند. اكنون ضامنهاى بيچاره آنها بايد جوابگوى بانكها باشند.
يكى از پناهندگان نيمه شب به قصد دزديدن اسب مزرعه، وارد مزرعهاى شده است. با سر و صداى سگِ صاحب مزرعه، آن مرد به جرمِ دزدى دستگير مىشود و مىبيند كه اگر بگويد «من براى دزدى آمدهام»، گرفتار مىشود.
بنا بر اين مىگويد: من براى دزدى به مزرعه نيامده بودم؛ بلكه چون زنم همراه من نيست، شهوت به من فشار آورده بود و من براى رفع حاجت، سراغ اسب آمده بودم!
در پايان آن مقاله، خبرنگار روزنامه نوشته بود: ما از هر كدام از پناهندگان ايرانى كه علت پناهنده شدنشان به دانمارك را پرسيديم، گفتند: در ايران اختناقِ بسيار شديدى حكمفرما است و ما به دليل وجود اختناق از ايران فرار كردهايم؛ اما خانوادههاى ما اسير رژيم جمهورى اسلامى ايران هستند و اكنون به خاطر فرار ما، پدران، مادران و خواهران و برادران ما را در ايران دستگير كردهاند و آنها را تحت فشار و شكنجه قرار دادهاند.
سپس نويسنده آن مقاله اضافه كرده بود كه با وجود حرفهايى كه پناهندگان در مورد خانوادههاى خود مىزنند و مىگويند كه آنها در زندانهاى رژيم هستند، ما مىبينيم كه هر روز پدران و مادران آنها با چمدانهاى پر از سوغات و دلارهاى آمريكايى به ديدنِ