خواهشِ نفسم بپيچانيد و حقيقت كار را برايم آشكار نمود و مرا به كارى راست وا داشت كه بازيچهاى در آن نبود و با حقيقتى- روبرو ساخت- كه دروغى آن را نيالود.
و تو را ديدم كه پارهاى از منى، بلكه دانستم كه مرا همه جان و تنى، چنانكه اگر آسيبى به تو رسد، به من رسيده و اگر مرگ به سر وقتت آيد، رشته زندگى مرا بريده. پس كار تو را چون كار خود شمردم و اين اندرزها را به تو راندم تا تو را پشتيبانى بوَد. خواه من زنده مانم و تو را در كنار، يا مرده- و جاى گزينِ دار القرار-.
تو را سفارش مى كنم به ترس از خدا، و پيوسته در فرمانِ او بودن و دلت را به يادِ او آبادان نمودن، و به ريسمان اطاعتش چنگ در زدن، و كدام رشته، استوارتر از طاعت خدا ميان خود و او دارى اگر بگيرىاش و بدان دست در آرى؟
دلت را به اندرز زنده دار و به پارسايى بميران، و به يقين نيرو بخش و به حكمت روشن گردان، و با ياد مرگش خوار ساز و به اقرار به نيست شدنش وادار ساز.
و به سختىهاى دنيايش بينا گردان، و از صولتِ روزگار و دگرگونىِ آشكارِ ليل و نهارش بترسان، و خبرهاى گذشتگان را بدو عرضه دار و آنچه را به آنان كه پيش از تو بودند، رسيد، به يادش آور! و در خانهها و بازماندههاى آنان، بگرد و بنگر كه چه كردند و از كجا به كجا شدند؟ و كجا بار گشودهاند و در كجا فرود آمدند. آنان را خواهى ديد كه از كنار دوستان رخت بستند و در خانههاى غربت نشستند و چندان دور نخواهد نمود كه تو يكى از آنان خواهى بود.
پس در نيكو ساختنِ اقامتگاه خويش، بكوش و آخرتت را به دنيا مفروش! در آنچه نمىدانى، سخن را وا گذار و آنچه را بر عهده ندارى بر زبان ميار. و راهى را كه در آن از گمراهى ترسى، مسپار. كه هنگام سرگردانىِ گمراهى، باز ايستادن بهتر است تا در كارهاى بيمناكْ افتادن. به كار نيك، امر كن و خود را در شمارِ نيكوكاران در آر.
و به دست و زبان، كار ناپسند را زشت شمار و از آن كه كار ناپسند كند، با كوششْ خود را دور بدار. در راه خدا بكوش، چنانكه شايد، و از سرزنشِ ملامتگرانت بيمى نيايد.
براى حق، به هر دشوارى، هر جا بود، در شو.
و در پىِ آموختنِ دين رو. خود را به شكيبايى عادت ده در آنچه ناخوشايند است، كه شكيبايى ورزيدن عادتى پسنديده و ارجمند است.
در همه كارها، نفسِ خود را به پناهِ پروردگارت در آر! كه به پناهگاهيش در آوردهاى استوار، و نگاهبانى پايدار.
و آنچه از پروردگارت خواهى، تنها از او خواه، كه به دستِ اوست بخشيدن و محروم نمودن؛ و فراوان طلبِ خير كن و نيك در كارها ببين و آنچه را كه بهتر است بگزين و وصيّتِ مرا درياب و روى از آن متاب.]
روايات ديگرى هم ياداشت كرده بودم كه به خاطر كمىِ وقت از خواندن آنها خوددارى مىكنم.
در اينجا مناسب است كه چند كلمهاى در باره بچههايى كه بعضىها تحويلِ جامعه دادهاند و اينها به نام ناراضى، فرارى و پناهنده، از ايران به كشورهاى غربى پناهنده شدهاند، صحبت كنم. اينها نتيجه تربيتهاى غلط و غير اسلامى هستند.
يك ايرانى از دانمارك، نامهاى در مورد پناهندگان ايرانى در دانمارك نوشته است.
من متن نامه او را براى شما مىخوانم:
من يك نفر ايرانى هستم كه مدتِ هفده سال است در كشور دانمارك زندگى مىكنم. اين روزها مسئله پناهندگى، يكى از داغترين بحثهاى روزنامههاى