بر
پايه اين سخن، سرور و شادى، حالتى است كه در اثر آن، اوّلًا دل و جان انسان باز
مىشود، يعنى آدمى در درون احساس گستردگى و آسايش مىكند؛ ثانياً، موجب نشاط،[44]
سرزندگى و آمادگى روحى براى كار و تلاش بيشتر مىگردد. ايشان در مقابل، در باره غم
و اندوه نيز مىفرمايد:
اندوه،
تنگناى روانى ايجاد مىكند و انبساط خاطر را از بين مىبَرَد.
با
الهام از دو روايت ياد شده، در تعريف شادى، به اين تعريف مىتوان دست يافت: شادى،
عبارت است از هيجانات مثبت درونى كه انقباض روانى را از بين مىبَرَد و موجب
انبساط خاطر و نشاط و پويايى مىگردد. بر عكس، هيجانات
[44]. ابن فارس، در تعريف
ماده« نشط» از دو واژه اهتزاز و حركت استفاده مىكند و« نشاط» را حالتىشناخته شده
در انسان مىداند كه به دليل وجود اهتزاز و حركت در آن، چنين واژهاى براى بيان آن
انتخاب شده است. وى در توصيف اين حالت، از واژه« تفتح» نيز استفاده كرده كه به
معناى گشودگى و انبساط نفس است( معجم مقاييس اللغة: ص 954). خليل فراهيدى در كتاب
العين، از اصطلاح« طيّب النفس» استفاده كرده و بر اساس آن، ماده نشط را به معناى
آمادگى و سرزندگى براى انجام دادن كار و مانند آن مىداند( العين: ج 6 ص 237). ابن
منظور نيز همانند خليل در معنا كردن نشاط به آمادگى براى عمل، در بيان معناى كلمه
منشط، آن را به معناى كارى مىداند كه انسان براى آن شاداب بوده و نسبت به آن
سبكبال است و براى آن اقدام لازم را انجام مىدهد( لسان العرب: ج 7 ص 413). بنا
بر اين، نشاط به حالتى از برانگيختگى، هيجان، سبكبالى، بسط نفس، گشودگى و سرزندگى
روحى و روانى گفته مىشود كه در عمل، موجب تحرّك و پويايى انسان مىگردد و ضدّ
خُمود، سنگينى، بىحالى، قبض نفس و كسالت روحى و روانى است كه موجب ركود و ايستايى
مىگردد.