responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آشنايى با حديث نویسنده : استادان دانشكده علوم حديث    جلد : 1  صفحه : 221

را نمى‌بيند. دوست است كه چون بزرگى و پاكى مرا مى‌خواهد، لب مى‌گشايد و مرا در خلوت درونم به فكر فرو مى‌برد و گاه به گريه مى‌اندازد و مرا وامدار خود مى‌سازد و نام خود را براى هميشه در خاطر من ثبت مى‌كند؛ چرا كه دوستى را كه با او خنديده‌ام، از ياد خواهم برد، اما اين دوست را هرگز.[446] ديده تيزبين دوست است كه مى‌تواند پرده غفلت ديدگان ما را بدرد و به كژى‌هاى جان ما آگاهى يابد و از ما بخواهد كه آنها را برطرف سازيم.

دوست، آيينه دوست است و آينه شكستن خطاست. انتقاد ديگران، داروى تلخى در دهان ماست و نصيحت دوست، سوزنى براى بادكنك غفلت ما. از اين روست كه امام سجّاد (ع) حقّ منتقد را تواضع ما در برابر او و گوش سپارى ما به سخن او و سپس انديشيدن به انتقاد او مى‌داند، تا اگر درست بود، بپذيريم و تشكر كنيم و او را خيرخواه خود بدانيم و اگر نادرست بود، آن را به كنارى بنهيم و باز هم سپاسگزار او باشيم.[447]

با نامحرمان‌

ما انسان‌هاى عادى، پاى در خاك داريم و نشان از افلاك. گاه پاى خاكى ما در پى چشمان غبار گرفته مى‌رود و ما را بر زمين مى‌كوبد. موسى (ع)، پيش از پيامبرى، در چنين ورطه‌اى گرفتار مى‌آيد. دو دختر جوان در كنار چاه آب، مظلومانه ايستاده‌اند. پدر، پير است و دختران، چوپان گله. گوسفندان، تشنه‌اند و كناره چاه، پر از ازدحام شبان‌ها. به زحمت، گله تشنه را نگاه داشته‌اند تا در كشاكش آب كشيدن، با مردان، تماسى نيابند. منتظرند تا همه بروند و آن‌گاه، آب از چاه كشند. موسى، جوانى غيور و قوى، احترامى از سوى مردان نمى‌بيند و دل به حال دختران مى‌سوزاند. پيش مى‌آيد و با دستان نيرومندش همه آن گله را سيراب مى‌كند و بى هيچ چشمداشتى به سايه‌اى پناه مى‌برد، گرسنه و تشنه. اندكى بعد، دختران چوپان را مى‌بيند كه با


[446]. ر. ك: گزيده ميزان الحكمة، ح 6106.

[447]. ميزان الحكمة، ج 10، ص 57.

نام کتاب : آشنايى با حديث نویسنده : استادان دانشكده علوم حديث    جلد : 1  صفحه : 221
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست