و پايين آوردن صدا و اظهار فضل نكردن در برابرش، ساكت نگاه داشتن
مجلس درس و حفظ حرمت او، بدگويى نكردن از او، دفاع كردن از او در پشت سرش و البته
حقوق استاد، بيش از اينهاست.[443]
با
نامهربانان
جوانى،
بهار دوستى است و فصل شكوفههاى پيوند، اما گاه و بيگاه، باد هجران مىوزد، فصل
سرد قهر آغاز مىگردد و دلهاى آتشناك محبّت به سردى مىگرايد. در اين ميان، وظيفه
ما دميدن در تنور داغ محبّت و كوتاه كردن هجران است و تبديل سه ماه بهسه روز.[444]
جلوههاى
نامهربانى، رنگ تندترى نيز دارد. نامهربانى افراد ناسازگار كه گاه در كنار ما حضور
مىيابند و در كلاس درس و يا خوابگاه دانشگاه و يا آسايشگاه و چادر پادگان، مزاحم
همه مىشوند. ما نه مىخواهيم و نه خوب است كه با اينان دوست شويم، اما ناگزير از
ارتباط با آنان هستيم. چاره كار در نياشفتن است و تحمل كردن و يافتن راهها و
شيوههاى سازگارى با ايشان. اين، نشانه خرد و مهارت انسان است.[445]
آنچه
مهمتر است، تصوير ذهنى ما از نامهربانى است. ما، دوستى را كه هميشه مىخندد و ما
را تأييد مىكند و هيچ مخالفتى از خود نشان نمىدهد، يار مهربان مىدانيم و آن
ديگرى را كه گاه به گاه، روى ترش مىكند و مخالفتى نشان مىدهد و خردهاى مىگيرد،
يار نامهربان مىخوانيم.
اما
اين پندار، پردهاى بر حقيقت و مانعى براى شناخت است. پيشوايان ما، كسى را كه
خيرخواهانه از آنها ايرادى مىگرفت، بهترين دوست خود مىشمردند و انتقاد او را
هديهاى براى خود مىدانستند (با آن كه كه عيب از ساحت امامان به دور است)، اما ما
چه؟ گاه همه وجودمان از عيب، انباشته شده، اما ديده خودپسندمان آن
[443]. براى آگاهى بيشتر ر. ك:
كتاب علم و حكمت در قرآن و حديث.