نام کتاب : الگوى اسلامى شادكامى با رويكرد روان شناسى مثبت گرا نویسنده : پسنديده، عباس جلد : 1 صفحه : 67
چرخيدن، آن را از آسيبها و خطرها حفظ مىكند. جمله «أَحطتُ به
علماً»، بدين معناست كه دانش من، آن را از هر سو فرا گرفته و بدان احاطه يافته
است[235] و به آن آگاهى دارم و چيزى از
آن، از دست نرفته است.[236]
در
قرآن و احاديث، خداوند، محيط بر هر چيزى از جمله انسانها دانسته شده است و اين
احاطه، از جهت علم و قدرت اوست- چنان كه در آية: (وَ
أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً؛[237] و
خداوند به همه چيز، احاطه علمىدارد) آمده است- نه با ذات؛ چون مكانها محدودند و
جهتهاى چهارگانه آنها را در برگرفتهاند و اگر احاطه خدا با ذاتش بود، ذات خدا
الزاماً داراى جهتهاى چهارگانه مىشد؛ يعنى خدا، بالا و پايين و چپ و راست پيدا
مىكرد.
صفت
ديگرى كه از فروع محيط بودن بهشمار مىرود و مىتواند ابعاد علم خدا را روشن
سازد، «الأوّل و الآخر» است و مراد از آن، اوّل و آخر مطلق است، نه نسبى. اين
معنا، به خداوند متعال اختصاص دارد و هيچ كس جز او، اوّل و آخرِ مطلق نيست. در
قرآن كريم، اين دو واژه، تنها يك بار به اين معنا آمدهاند:
(هُوَ
الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ
عَلِيمٌ.[238] اوست اوّل
و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست).
علّامه
طباطبايى گفته است: «منظور از اوّل بودن و آخر بودن خداوند، احاطه او به تمام اشياست.
هر موجودى كه اوّل فرض شود، از آن جا كه خداوند متعال بر آن احاطه دارد، خداوند،
پيش از او قرار مىگيرد، و هر موجودى كه آخِر فرض گردد، خداوند متعال به دليل
احاطه بر او، پس از آن است .... بنا بر اين، اوّل بودن و آخر بودن خداوند، دو فرع
از فروع صفت «محيط» است و محيط، خود از شاخههاى قدرت مطلق اوست ... و ممكن است كه
چهار نام: اوّل، آخر، ظاهر و باطن را از فروع احاطه وجودى او بگيريم ...؛ چون وجود
او قبل از وجود هر چيز و بعد از وجود هر چيز است ...».[239]
بنا
بر آنچه گذشت، دو صفت ديگرى كه از فروع محيط اند و ابعاد ديگرى از علم خدا را روشن
مىسازند، صفات «الظاهر و الباطن» هستند.[240]