سؤال
يزيد، سؤال ارزيابى موقعيت بود؛ امّا انتظار نداشت كه چنين پاسخى از زينب (س)
بشنود. اين كه چرا موقعيت ناخوشايند و حادثه تلخى همانند عاشورا، زيباست، موضوعى
است كه جاى بحث آن، اين جا نيست. آنچه در اين جا مهم است، نقش تعيين كننده
«ارزيابى موقعيت» در كاهش فشارهاى روانى و افزايش توان بردبارى است كه اين نيز
ريشه در معناشناسى مصيبتها و بلاها دارد و پيشتر از آن سخن گفتيم. آن كس كه در
مسير خدا گام برمىدارد و فقط به تكليف خويش مىانديشد، هيچ پيشآمدى را نازيبا
نمىبيند. بدون شك، در واقع امر، هيچ حادثهاى براى اهل ايمان، تلخ و نازيبا نيست؛
امّا اين، براى كاهش تنيدگى و افزايش بردبارى، كافى نيست. آنچه بايد به اين واقعيتْ
اضافه شود تا فرد را زينبوار، مقاوم سازد، «توجّه» به اين واقعيت، و «باور» به آن
است. اين واقعيت را نيز پيشتر در بحث ابعاد مثبت خوشايندى بيان كرديم.
سه.
مرگ و تفسير انسان از آن
مرگ،
از مسائل مهم و ترديدناپذير زندگى انسان است. در رويارويى با اين پديده، برخى از
آن «استقبال» مىكنند و برخى «فرار». دليل اين تفاوت، در تفسير آنان از مرگ است.
اين كه ما مرگ را چگونه ببينيم، نقش مهمّى در واكنش ما به آن دارد. از اين رو، دو
گونه تفسير مثبت و منفى از آن را بيان خواهيم كرد.
تفسير
غلط: توهّم «نابودى و پايان زندگى»
برخى
ممكن است مرگ را به معناى نابود شدن و پايان زندگى خوش تفسير كنند. اين تفسير، بر
اساس مدل «دنيامدار» در ارزيابى مرگ و زندگى شكل مىگيرد كه مطابق آن، مرگ، پايان
زندگى تفسير مىشود. بديهى است چنين تفسيرى، موجب بروز احساس ناخوشايند و نگرانى
از آن خواهد شد. در روز عاشورا، امام حسين (ع) و ياران خاص ايشان از سخت شدن كار و
شدّت يافتن نبرد، نه تنها هيچ هراسى به دل راه نمىدادند؛ بلكه چهرهشان گشادهتر
و بانشاطتر مىشد؛ امّا گروه ديگرى بودند كه با شدّت يافتن جنگ و نزديك شدن زمان
كشته شدن، هراسانتر مىشدند و به يكديگر مىگفتند: «ببينيد اين مرد، باكى از مرگ
ندارد». اين جمله، نشان مىدهد كه آنچه آنان را تحت فشار قرار داده بود، مرگ و
كشته شدن بود و آنچه مرگ را براى آنان به يك عامل فشار روانى تبديل كرده بود،
تفسير نادرست از آن بود.