نام کتاب : الگوى اسلامى شادكامى با رويكرد روان شناسى مثبت گرا نویسنده : پسنديده، عباس جلد : 1 صفحه : 338
همان گونه كه مشهود است در اين برهان- كه موجب نفى شكايت به غير خدا
مىشود-، باز مسئله توحيد و آنچه در فصل مبانى گذشت، مطرح است و در حقيقت، نفى
شكايت بردن به نزد غير خدا و تأييد شكايت به خدا، مبتنى بر همان اصول توحيدى است.
به
هر حال، ترديد نداشته باشيد كه بىتابى كردن، كوچكترين تأثيرى در بهبود وضعيت شما
نخواهد داشت. «سودمندى»، يكى از اصول اساسى در رفتارهاى خردمندانه است. رفتار
خردمندانه، رفتارى است كه فايده و نتيجه عاقلانهاى به دنبال دارد. ممكن است كه ما
از بىتابى كردن، به عنوان رفتار مقابلهاى استفاده كنيم؛ ولى بايد دانست كه
مقابله مثبت و واكنش صحيح، آن است كه شرايط موجود را بهبود بخشد و اوضاع را كنترل
كند. اين، در حالى است كه به وسيله بىتابى كردن، آنچه از دست رفته، باز نمىگردد
و مصيبت وارد شده، از بين نمىرود و احساسات و عواطف انسان، كنترل نمىشود. اين،
يك واقعيت است كه در روايات، مورد تأكيد قرار گرفته است.[1248]
با
اين حساب، بىتابى كردن، نه تنها به رفع مشكل، كمك نمىكند، بلكه به رنج آن نيز
مىافزايد.[1249] به همين جهت، كسى كه بىتاب
شود، فقط مصيبت خود را بزرگتر كرده است. از اينروست كه روايات اسلامى، مصيبت را
براى شخصِ بىتاب، دو برابر مىداند.[1250]
كسى كه بىتابى مىكند، «انتظار» پيروزى دارد و چون به هدف خود نمىرسد، فشار
روانى، وى را در بر مىگيرد. برآورده نشدن انتظارات و احساس شكست، خود، عواملى
براى افزايش تنيدگى خواهند بود. ورود سختىها خود، تنيدگىزاست و درافتادن با
آنها، افزاينده تنيدگى است، نه كاهنده آن! ما به دنبال چه بوديم؟ كاهش تنيدگى يا
افزايش آن؟! هر چند صبر كردن، دشوار است، ولى دشوارتر از پيامدهاى بىتابى كردن
نيست.[1251]
به
همين جهت، عقل، حكم مىكند كه انسان، ناخوشايندِ اندك را تحمّل كند و با بىتابى
كردن، بر مشكلات خود نيفزايد.[1252] گرفتارى انسان، هر چه قدر
بزرگ و سنگين باشد، در برابر فشار روانى
[1248]. امام على( ع): الحُزنُ
وَالجَزَعُ لا يرُدّانِ الفائِتَ( غرر الحكم، ح 5612).
الجَزَعُ لا يدفَعُ القَدَرَ ولكن
يحبِطُ الأَجرَ( همان، ح 5625؛ عيون الحكم والمواعظ، ص 21).
[1249]. امام على( ع): الجَزَعُ
يعَظِّمُ المِحنَة( غرر الحكم، ح 5619). نيز، ر. ك: همان، ح 5622- ح 5623 و ح 5626
و ح 5629؛ عيون الحكم والمواعظ، ص 187؛ جامع الأخبار، ص 113.