در
عبارت (ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا
...) كلمه «عفوا» از ماده «عفو» است كه به معناى كثرت تفسير شده، يعنى
تا آن كه زياد كردند مال و اولاد را بعد از آن كه خداوند با فرستادن بلا، كم كرده
بود مال و اولادشان را. ممكن هم هست كه به معناى محو اثر بوده باشد و لو اين كه
مفسّران، اين احتمال را ندادهاند. بنا بر اين احتمال، معناى جمله چنين مىشود كه:
ايشان به وسيله حسنه و نعمتهايى كه به آنها داده شده بود، آثار سوء سيئات و
نقمتهاى قبلى را محو كردند؛ وليكن به جاى اين كه به راه حقْ هدايت شوند و ضرّاء و
سرّاء را از ناحيه خداى تعالى بدانند، گفتند: (قَدْ
مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ) يعنى انسان از آن جايى كه
در عالم طبيعت قرار گرفته و اين عالم، همواره در حال دگرگونى است، لذا خواه
ناخواه، محكوم به تحوّل و ناكامى و كامروايى است. پس نه كامروايىاش امتحان خداست
و نه ناكامىاش عذاب و نقمت اوست.
بنا
بر اين كه معناى دوم درست باشد، ممكن است جمله (و قالوا
...) را عطف تفسير جمله (حَتَّى عَفَوْا)
بگيريم و بگوييم: منظور از (حَتَّى عَفَوْا)
اين است كه ايشان با گفتن اين كه «سرّاء و ضرّاء، از عادت دهر ناپايدار است كه هر
روز نعمتى را از شخصى گرفته و به شخص ديگرى مىدهد هم چنان كه رفتارش با پدران ما
هم همين طور بود»، امتحان الهى را انكار و رسم آن را محو كردند.[581]
ه-
الگوى «جَزَع- مَنْع»
در
برخى ديگر از آيات، الگوى «جزع- منع» مطرح شده و بيان گرديده كه برخى هنگام بلايا،
بىتاب و هنگام نعمتها بخيل مىشوند. در آياتى از سوره معارج چنين آمده است:
(إِنَّ
الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً* إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً* وَ إِذا مَسَّهُ
الْخَيْرُ مَنُوعاً.[582] به راستى،
انسانْ بسيار حريص [و بىتاب] خلق شده است؛ چون آسيبى به او رسد، بىتاب است و
چون خيرى به او رسد، بخلورز است).
ريشه
اين واكنش، هَلوع بودن انسان است. علّامه طباطبايى در اين باره مىگويد:
كلمه
«هلوع»، صفتى است كه از مصدر «هَلَعَ»- كه به معناى شدّت حرص است-، اشتقاق يافته.
و نيز گفتهاند كه اين كلمه را دو آيه بعد، تفسير كرده. پس هلوع، كسى است