نام کتاب : الگوى اسلامى شادكامى با رويكرد روان شناسى مثبت گرا نویسنده : پسنديده، عباس جلد : 1 صفحه : 154
همچنين اين اسرافگران و منكران معاد، علّت انكارشانْ اين است كه
شيطان، اعمال زشت آنان را در نظرشان زينت داد و در نتيجه، دلهايشان به سوى آن
اعمال كشيده شد، به طورى كه جايى براى ياد خدا در آن نماند، و قهراً خدا از يادشان
رفت، و با اين كه خداى تعالى با فرستادن رسولان پيشين و با معجزاتى روشن، مقام خود
را به آنان يادآورى كرد و توجّهشان داد به اين كه اقوام پيشين را به جرم اين كه
ايمان نياوردند و به جرم اين كه ظلم كردند، هلاكشان ساخت، با اين حال، ايمان
نياوردند، و اين، سنّتى است از خداى متعال كه مردم مجرم را اين طور جزا مىدهد.[578]
در
سوره اعراف به جاى دعا، از كلمه «تعرّض» و به جاى اعراض، از (قَدْ
مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ) ياد شده است.
(وَ
ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ
وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ* ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ
الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ
السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ.[579] و
ما در هر [شهر و] ديارى كه پيامبرى فرستاديم، ساكنان آن را به سختى و بيمارى
گرفتار كرديم تا مگر زارى كنند [و رو به خدا آرند]. آنگاه به جاى محنتها خوشى
آورديم تا آن كه وضعشان خوب شد [ولى باز متنبّه نشدند] و گفتند: البته به پدران ما
[هم از گردش روزگار] رنج و خوشى مىرسيد. پس ناگهان، در آن حال كه غافل بودند،
ايشان را بگرفتيم).
خداى
سبحان در اين عبارت، اين معنا را خاطر نشان مىسازد كه سنّت الهى بر اين جارى بوده
كه هر پيغمبرى از پيغمبران را به هر ناحيهاى از نواحى مىفرستاده، از آن جايى كه
منظورش از فرستادن انبيا هدايت بندگان بوده، به همين منظور، اهل آن ناحيه را به نحوى
از انحا گرفتار شدايد مالى و جانى مىكرد تا شايد بدين وسيله، به تضرّع و توسّل به
پروردگارشان وادار شوند، و در نتيجه، دعوت آن پيغمبر، بهتر و زودتر به نتيجه برسد.
آرى. ابتلائات و شدائد، كمك خوبى است براى دعوت انبيا؛ زيرا انسان، مادامى كه
متنعّم به نعمتهاست، سرگرمى به آن از توجّه به خداى تعالى- كه ولى همه آن
نعمتهاست- بازش مىدارد، وقتى نعمتى از كفَش رود، احساس حاجت نموده، همين احتياج،
غرور او را به ذلّت و مسكنت مبدّل مىنمايد و به جَزَع و فَزَع وادارش مىكند، و
به ناچار به درگاه كسى كه دفع ذلّت و برآمدن حاجتش به دست اوست، التجا مىبَرَد، و
آن
كس، خداى سبحان است، و لو اين كه او خودش نداند؛ وليكن وقتى پيغمبر و يا وصى
پيغمبرى به او گفت كه فريادرس تو همان آفريدگار توست، زودتر از دوران غرورش به سوى
حقْ