خيال پردازي وخلط ميانِ حق وباطل است . . . زيرا روي آوردن به حديث ، روي آوردن به قرآن در راستاي تفسير و كشف مضامينِ آن میباشد .
سه : لازمه
اين توجيه عُمَر ، متهم ساختن صحابه به ناتواني در جداسازی ميان كلام خدا (كه آن را
حفظ و نقل میكردند) و سخن پيامبر است (كه در مقام تفسير و شرح صادر شده
بود) در حالي كه میدانيم نصّ قرآن با قالبِ خاص و بلاغتِ متمايز و جذبه
روحي كه دارد ، بر احدي پوشيده نمیماند و امكان ندارد با حديث خلط شود ؛ زيرا آياتِ قرآني وحدت موضوعي ـ به هم پيوسته ـ و بافتی يكدست دارند که آميخته
شدنِ آنها به سخنان ديگر محال است .
چنانچه ابهامی در واژههایی
از قرآن يا آيهای از آن رخ میداد که آيا آن قرآن است يا سخن پيامبر ، امري جزئي بود و چاره داشت . عُمَر میتوانست دستور
دهد كه براي كسب اطمينان ، اين كار با وارسي بيشتر از صحابه روشن گردد (چنان كه ابوبكر هنگام جمع
قرآن اين كار را كرد) .[83]
علاج اين كار ساده ، به
منعِ گسترده از نقل حديث و تدوين (چنان كه عُمَر به آن دست يازيد) نياز نداشت ؛ از اين رو ، ابوبكر منع از نگارش حديث را به اختلاط توجيه نكرد ؛ زيرا
اين احتمال را حل كرد و او را نيازمند پي گيري اسلوب عُمَر نساخت .
آري ، با
فرض تنزّل از اين سخن ، اين قول زماني صحيح است كه قرآن و حديث ، بي تمايز در يك كتاب گرد آیند كه جاي گمانِ خلط و عدم شناسايی
هست ، ليكن واقع اين گونه نيست و اَحَدي از مسلمانان چنين كاري نكرد .
كتابهای تفسير قرآن به حديث ، پيش روي مسلمانان هست با اينكه قرنها سپری شد و زمان به درازا
كشيد ، خلطي ميانِ قرآن و حديث نبوي پديد نيامد .
[83]. الدرّ المنثور 4: 332؛ تحفة الأحوذی 8: 408 (باب سورة التوبة)؛ الإتقان 1: 162 ـ 163.