از اين دو متن (كه اندكي پيش ذكر شد)
درمييابيم كه توجيه خليفه دوم براي منع تدوين سنّت ، در
دو چيز منحصر میشود :
1 - ترس از ترك قرآن و اشتغال به غير آن .
2 - بيم از مخلوط شدن حديث با قرآن .
توجيه اول
بر اين تعليل ،
اشكالات زير وارد است :
یک : اين
توجيه ، تحتِ نقابهای گذشته و براي شرايط ويژهای صدور يافت ؛ زيرا میگويد : «وإنّي ذكرتُ قوماً . . .» (من قومي را به ياد آوردم . . .) و «أُمنية كأُمنية أهل الكتاب»
(آرزوبافي!
چون آرزوي اهل كتاب) .
ما به اسرار پشت پرده اين ماجرا ، هنگامِ وارسی عامل پايانی ،
اشاره میكنيم .
افزون بر اين ،
میتوان گفت : اين تصوُّر ذهنی خليفه ، در ارتباط با صحابيان
نخستين پذيرفته نيست ؛ زيرا اين علت ، آنان را در بر نمیگيرد .
دو : اين
تعليل ، پيچيدگي و ابهام فراواني را در بر دارد . اینكه
ترس (از ترك قرآن) سبب اصلی براي منع عُمَر باشد شک برانگیز است ؛ زيرا هيچ مسلمانی انکار نمیکند كه ترك قرآن و پرداختن به
غير آن ، منهي عنه و حرام میباشد .
ليكن اين ادعا كه اشتغال به غير قرآن به
تركِ قرآن میانجامد ، خلطي آشكار و سخني نادقيق است ؛ چراكه آنچه منافي قرآن
باشد (مانند روي آوردن به تورات و انجيل و عقايد و نظراتِ موجود در آنها) به تركِ
قرآن منجر میشود .
امّا عنايت و توجّه به مُفَسِّر قرآن و
تبيين گرِ آن ـ چنان كه خداي متعال فرمود : لِتُبَيِّنَ
لِلنَّاسِ[82] (ما اين قرآن را فرستاديم تا براي مردم تبيين كني) ـ و اين كار را ترك و هجران قرآن شمردن ،