روز سقيفه ـ اعتراض كرد و اصرار ورزيد
كه لازم است خليفه از قريش باشد ،[820] ليكن اكنون در غياب «سالم» ـ در حالي كه او از موالي است ـ افسوس
میخورد ![821]
مقصود از اين موضع عمر چيست؟! پاسخ روشن
است ، او میخواست خلافت به دست كساني كه او را دوست ندارند و از نظر
فكري به وي گرايش ندارند ، نيفتد .
عمر راضي نمیشد كه خلافت را به منادیانِ نقل حديث از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم (اَمثال حضرت علی علیهالسلام ، ابوذر ، ابن عبّاس ، ابن مسعود ، عمّار . . .) تسليم كند ؛ زيرا اينان عمر را در سلوك و روشي كه در پيش گرفته بود بر خطا میدانستند
و مكتبِ مخالف او را تقويت میكردند .
عبدالله بن عُمَر و مخالفت او با پدرش
تا بدينجا معلوم شد که چرا در
گردهمايی شورا ، انتخاب نهایی در اختيار ابن عوف قرار گرفت و با اندكي
تأمُّل ، به سرّ اين كار نيز آگاه میشويم كه چرا عمر فرزندش عبدالله را
جانشينِ خود نساخت و او را يكي از اعضاي شش نفري شورا قرار نداد ؛ چراكه تعليل عُمَر براي اين كار ، با شخصيتِ علمي عبدالله ارتباط میيابد ؛
اينكه وي فقه و احكام نمیداند .
عُمَر به كسي كه به او پيشنهاد كرد
عبدالله را جانشين خود سازد ، گفت :
خدا مرگت دهد! انگيزهات
خدايي نبود ؛ واي بر تو! چگونه كسي را
[820]. بنگرید به، صحيح بخاري
6: 2506، حديث 6442؛ مسند احمد 1: 55، حديث 391؛ تاريخ طبري 2: 235.