واقع اين است كه ماجرا آن گونه كه عمر
آورد نبود ، بلكه به جهت اختلاف فكري و بينشي ـ كه ميان آن دو وجود داشت ـ از اين
كار خودداري میورزيد .
اگر اين تعليل درست باشد ، میبايست در پاسخ پيشنهاد آن شخص میگفت : واي بر تو! چگونه عبدالله را جانشين خود سازم در حالي كه بزرگان صحابه
(امثال حضرت علی علیهالسلام ، ابن عوف ، ابن
مسعود ، سعد بن ابي وَقّاص) ميانِ مردماند؟!
اين سخن را بدان جهت عمر درباره
فرزندش عبدالله گفت كه وي
عُمَر را در ماجراها و جاهاي زيادي تخطئه كرد .
درباره متعه گفت : آيا سنّت عمر شايان پيروي است يا سنّت رسول خدا؟
در جاي ديگر گفت :
روايتش را میپذيرم و درايتش را وامي گذارم .
استاد «روّاس قلعه چي» در كتاب موسوعه
عبدالله بن عُمَر ، جاهايي را كه عبدالله با پدرش مخالفت ورزيد ،
شمرده است :
1 - عمر ، در حج يا عمره ، سايه گرفتن را براي «مُحْرِم» جايز میداند ، و
ابن عمر آن را جايز نمیشمارد .
2
ـ عمر ، غناي حلال را براي مُحْرِم جايز میداند و ابن عمر به عدمِ جوازِ
آن قائل است .
3 - به نظر عمر ، مُحْرِم (هنگامي كه به صيد امر نكند يا شخصِ مُحِلّ براي او صيد نكند)
میتواند از صيدِ فردي كه از اِحرام خارج شده است بخورد ، امّا ابن عمر از آن میپرهيزد و به جواز ا كل آن فتوا نمیدهد .
4 - عمر ، از فروش «زمين خراجي» (زمينهایی كه با جنگ فتح شده و در دست صاحبانشان واگذاشته شدهاند) منع میكرد
و ابن عمر آن را جايز میدانست .
[822]. تاريخ طبری 2: 580؛ تاريخ المدينة
(ابن شبّه نميـري) 3: 923؛ شرح نهج البلاغه 1:
190.