خود نازل فرمود ديني را كه پسنديد ، براي او و
شما كامل نمود ، و به زبان او
به شما خبر داد كه چه را میپسندد و چه او را خوش نيايد ، از چه باز
میدارد و كردنِ چه كار را فرمايد ، چندان كه راه
عذر را بر شما ببست ، و حجّتي گرفت
كه ـ از آن نتانيد رست ـ پيك تهديد را به سوي شما پيش راند ، و از كيفرِ
سختي كه در پيش رو داريد بترساند .[801]
تأكيدی بر
آنچه گذشت
بيهقي ـ به سند صحيح ـ روايت میكند
كه :
چون ابوبكر خليفه شد ، اندوهگين در خانه نشست!
عُمَر بر او درآمد ، وي به نكوهش عُمَر پرداخت و گفت : تو مرا به اين امر واداشتي! و از حكومت ميان مردم شكوه كرد . عمر گفت : مگر نمیداني كه رسول خدا فرمود : هر
گاه والي اجتهاد ورزد و به حق اصابت كند دو اَجر دارد ، و
اگر اجتهادش به خطا رود يك پاداش نصيب اوست ؟![802]
از ابوبكر نقل شده است كه وي قضاوت
میكرد وكوچكان صحابه (چونان بلال و صُهَيْب و مانند آن دو) نقضِ احكام او
را باز میگفتند .[803]
خواننده را با اين متن ـ بي آنكه تعليقي بر آن بزنيم ـ تنها میگذاريم تا آنچه را گفتيم با
مشكلاتِ علميای كه ابوبكر و عمر با آن رو به رو میشدند (و در موارد
بسياري ناشي از تنگناي نفسي [و بي كفايتی علمي] بود) مقايسه كند .
دكتر محمّد رواس قلعه چي ، در مقدمه كتابش ـ من موسوعة فقه السلف ـ مینويسد :
استادِ «مكتب رأي» عمر بن خطاب است ؛ زيرا وي چنان با امور